Lustrous moon & venus & love

God is one


10 دی 91

روز 9 دی 91 ادیب زنگ زده بود به شیدا که فردا امتحان عملی دارید........بعدشم شیدا به من خبر داد....

زنگ زدم به مریم......هوس کردم واسه جشنش بترکونم.......خواستم ببینم در چه حال و روزیه و چه اتفاقایی قراره بیفته.....که گفت همه چی موکول میشه به تابستون.......

یهویی دلم هوای سپیده رو  کرد..... یادم افتاد 5 مین مکالمه از طرحی که زده بودم مونده گفتم بذار نمونه فاسد شه.....باهاش حرف زدمو قضیه فردا رو هم بهش گفتم.....

زینب: فردا میام.....توأم میای؟ مثله اون سری....

سپیده: ببینم چی میشه.....قول نمیدم بهت.....

حالا هی از من اصرار هی از اون انکار......

فردا صبحش پدر با بردن کلیدای در،  دسته گل به آب داده بود.......عصبی شده بودم اما گفتم بذار این حس رو هم تجربه کنم.....

رسیدم سر قرار و بقیه مسیرو با شیدا بودم.......15 مین دیر رسیدیم......به طور خیلی مصمم گفتن که دیگه اجازه آزمون دادن نداریم......حالا کلی خواهش و التماس کردیم تا اجازه دادن.......ساعت تقریبا 10:50  بود که  تموم شد.....

اومدیم بیرون و زنگ زدم به سپیده.....رفتیم که یه جایی بهم برسیم.......

11:09 همدیگرو دیدیم.......تیپ سپیده سپید و سیاه بود....... این دیدارمون بعد از 36 روز بود......

هوا به معنای واقعی سرد بود......کاش اونجا خیابون نبود......یا کاش مثله خیابونای استامبول بود...

بوس بوس بوس.......این 3 تا رو نثاره هم کردیم و به راه خودمون ادامه دادیم.....در طی اون مسیر و تا یه مدت کوتاهی که شیدا هم همراه ما بود گفتمان کردیم و خندیدیم....عاطفه مسیجت خیلی زیبا بود....ما که همو میبینیم بالاخره.......بعد از اینکه شیدا رفت......ما هم رفتیم که بین دو گزینه سفره خونه و کافی شاپ یکیشو انتخاب کنیم........هوس قلیون کرده بودم....

اما مسیر نزدیک رو ترجیح دادم و دست عشقموگرفتمو رفتیم کافی شاپ.....کافی شاپ هم مثله اتوبوس صبح ماله بابام بود......قابل توجه شیدا......

11:30 بود که نشستیم رو صندلی.....منو رو نگاه کردم......ای کاش قلیونم داشت......

دو تا قهوه با کوپ شکلات.......

یارو هی میگفت خانم 3 تاشو با هم بیارم؟؟  من نمیگرفتم این چی میگه.....هی میگفت عجله دارید؟؟؟ منتظر کسی هستید؟؟؟ با خودم میگفتم خدایا این مرده چرا چرتو پرت میگه آخه....

تو ذهنم کوپ شکلات و با هات چاکلت اشتباه گرفته بودم....سپیده هم نگفت نکن این کارو.....حالا بعدش میگفت من که بهت گفتم......اما زمزمه کردن تو دل چه فایده ای داره........وای بعد از اینکه سفارشمون اومد.....ما فقط میخندیدیم......من که تا عمر دارم  اون صحنه یادم نمیره......یه نگاه به قهوه مینداختیم یه نگاه به اون کوپ شکلات... داغی قهوه و از یه طرفم سردی اون بستنی ...نمیدونم ولی اون روز خیلی شبیه پت و مت شده بودیم.....خیلی با کلاس شروع کردیم این سوتی هامونو میل کنیم.....خب حالا سوتی هام.....هرکاری کردم نتونستم قهوه رو بخورم......سپیده میگفت زینب باور کن  یارو رفته اون پشت داره به ما میخنده......رفتیم سراغ کوپ شکلات......یه قاشق من یه قاشق سپیده.....درسته که هوا واقعا سرد بود ولی اونجا گرم بود......اصلا  ما منتظر کسی بودیم و اون کوپ شکلات ماله اون بود که نیومد و ما مجبور شدیم بزنیم تو رگ........باید یه جوری جمش میکردیم دیگه.......

زینب: سپیده آروم بخور یخ نزنی.....

بعداز اینکه اونم تموم شد صحبت کردیم.....

تا 12:50 اونجا بودیم.....

من که خیلی دلم میخواست ، سپیده رو نمیدونم......به یه زنگ تفریح واسه آروم شدن افکارم بعد از اون یه ماه احتیاج داشتم.....

از کافی شاپ اومدیم بیرون و یه نیم ساعتی هم تو اون دو تا خیابون چرخ زدیم......

پنکک إتود.......

سپیده یه چن تیکه خرید کرد.......

قدم زنان رفتیم به سمت خداحافظی.......بوس بوس بوس.......

سپیده : شد 6 تا......

فوق العاده لطف کردی آبجی سپیده که اومدی ......شدیدا دوستت دارم.....

 

پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

8 دی 91

من این وبلاگ رو زدم چون 6 سال عاشق  ......بودم.....همه چی هماهنگ با اون بود...فروزنده ماه و ناهید و مهر....سولار ونوس....فقط دیر اقدام کردم...... 2، 3 ماه نگذشته بود که کم کم همه چی تغییر کرد....اما این وبلاگ تغییر نکرد.....اسمش....عنوانش همونه.....فقط یه سری چیزا بهش اضافه شد......من اونو فراموش نکردم......پس اون چیزایی که بهش اضافه شد رو هم فراموش نمیکنم و تغییرشون نمیدم......

چند روز پیش قاطی کردم......اون چیزایی رو که بهش اضافه کرده بودمو عوض کردم......اما چون نباید خاطرات رو از یاد برد...... دوباره برگردوندم تو همون حالت اول......اینجوری بهتره.......بذار یادم بمونه که قبل اسمت فقط میاوردم.......بذار یادم بمونه که وقتی باهات بودم تموم دنیا رو یه طرف میدیدم تو رو یه طرف......بذار یادم بمونه بهترین ها رو واست میخواستم......و شعره خداحفظت کنه عشقم فقط ماله تو بود..........

قشنگیه زندگیه آدم به همون چیزایی که اضافه میشن.....درسته که گاهی اوقات تغییراتی ایجاد میشه اما نباید قبلشو فراموش کرد.......قبل.....قبل......قبل!

تمام این 2 سال که گذشت لحظه به لحظش جزء بهترین روزام بود......هرچه قدر فکر میکنم که کدوم روزش قشنگتر بود به این می رسم که بابا یه دوره هایی هست که دیگه تکرار نمیشه پس لازم نیست دنبال بهترینش باشم.....لحظه به لحظه ش ناب بود.............

ولی خب کلی فکر کردم....بهترینه بهترینشو انتخاب کردم.....28 خرداد 90

انقدر خوشحال شدم اونروز ....هرچی بگم بازم کمه.......از خوشحالی بیش از حد اشک ریختم......یهو پریدم هوا جیغ کشیدم آخ جووووون.....شکر و فلان و.......با همون یه میس کالت.........چه فکرایی پیش خودم میکردم....کلی ذوق مرگ شدم......انگار دنیا رو بهم داده بودن....دستت درد نکنه هیچ وقت اون لطفتو فراموش نمیکنم که قبولم کردی چند وقتیو باهات باشم......

آه.....چقدر زود تموم شد.....خیلی زود!

این روزا سعی میکنم خاطراتمو مرور کنم به جای اینکه خاطره بسازم......اونا زیباتر بودن......

هرشب یاده یکیش میفتم.....کل اون روز و اون ساعت های عزیز رو به یاد میارم  و جزء افسوس خوردن کاره دیگه ای نمیشه کرد.....افسوس و لعنت به زمان که انقدر زود گذشت.....

"همیشه تو فیلم ها و کتاب ها خونده بودم و دیده بودم که میگفتن عمره شادی ها و  روزهای خوب کوتاهه اما باور نمی کردم که روزی بیاد که خودمم این حرفو بزنم......."

چراااااااااااااااااااااااا.......من خیلی فکر میکردم به این روزااااااااااااااااااااااااااااا....من فکر میکردم........میدونستم یه روز حسرت این روزای خوبو خواهم خورد....

خیلی می ترسیدم..... اما تو ناراحت میشدیو میگفتی برای خودم متاسفم که بهترین دوستم هنوز منو نشناخته........بابا میشناسمت فقط هرکاری میکنی بعد میگی ما از اوناش نیستم.....اشتباه نکن تو کاری نکردی ها  ولی همینیم که کردی نمی تونم باور کنم.....یعنی لزومی نداشت......ولی دیگه هیچی مهم نیست....اگه بتونم به خودم بقبولونم که تو هم مثله خیلی های دیگه بودی و من اشتباه میکردم همه چی درست میشه......فقط یکم زمان لازمه......

ولی خب این مهمه که اگه یه وقت مسیج " تمام نیمکت های پارک دو نفرست.....بیخیال.....من رو چمنا راحت ترم..." برات سند بشه نمیگی آره هااااااا ما خیلی تنهاییم......و تا من چیزی بهت گفتم سریع حرفتو جمع نکنی که نه بازم ما از اوناش نیستیم.....یادش بخیر من نگران شدم ولی تو چه بهت برخورد که منو نشناختی و فلان و بیسار....من فقط نگران شده بودم.....91.8.15

منو بگو چقد ذوق میکردم که با تو تنها نیستم........میگفتم حالا که همه اونورین لااقل این هست که مثله خودمونه.....

دوستی با........خواریست.......هه هه....با این جمله گولم زدی........

روزای خوب خیلی خوش گذشت......آدم هرچقدرم بی معرفت باشه دیگه  نمی تونه عشقشو فراموش کنه......فقط سعی میکنه مزاحمش نشه.......منم خیلی سعی میکنم......سرمو با همین وبلاگ گرم میکنم......به دلم  میگم اگه امکان داره دیگه تنگ نشه......اگه زیاد اذیت کرد یکی میزنم تو سرش.....بهش میگم خفه شو شاید خفه شد........نشد یه  سر میام همین جا.....یه سر میرم پارسال.....یه سر میرم سره کلاس 403......یه سر میزنم  به روزایی که با هم بودیم......یه سر میرم تو مسیرهایی که با هم طی کردیم چیا گفتیم و به چیا خندیدیم........یه سرمسیج هاتو می خونم.....به جزء اون دو تا دفتر 3200  تا مسیج دارم ازت.....یه سر صداتو گوش میدم......عکسات.....فیلمات........آروم میشم احتمالا......نشد  میشینم مینویسم مثله الان که بازم دلم گرفته و دارم مینویسم.......گریه میکنم مثله الان و همیشه ....مهم نیست....نشد هزارجور کاره دیگه .......مهم اینه که هر چی تو میخوای همون بشه.......هرچی دوست داری......مثله همون موقع که اراده کردی من رفتم......چون تو اراده کرده بودی.....و باز اومدم چون تو اجازه دادی.......

مهم اینه که تنهایی هم صفایی داره مهم اینه که از اول تنها بودم.....مهم اینه که کاغذ هست....وبلاگ هست...در و دیوار هست.....خاطراتمو براشون تعریف میکنم.....باهاشون حرف میزنم.......لالن ولی ظاهر و باطنشون یکیه....

"هیچوقت یادم نمیره که مثله خواهرم بودی...."مرسی که یادت نمیره.......این جمله ت واسه سری پیش بود....یادته چند شب بعد از شب آرزوها.......فقط حیف که بهت پا نداد ،  وگرنه همون موقع میرفتم پی کارم......7 خرداد 91

اون موقع هم گفتی من که کاری نکردم......ادامه پیدا نکرد که کاری کنی....زد تو برجکت.....ضایع ت کرد....اونم بهت معرفی کرده بودن.....اما نتونستی مخشو بزنی....

ولی الان دیگه از این حرفا نزدی......چون اینی که بهت معرفی کردن مخش زده شده.....چون از خدات بود یه همچین موقعیتی پیش بیاد.....آخه تنها بودی....از تنهایی در اومدی.....دیگه خر کردن من چه صیغه ایه......تف!

صدآفرین به دوستات که به فکرتن.....

اه ه ه ه.....هی میخوام یادم نیفته .......ولی این جمله هات آتیشم میزنه....سگم میکنه.......اینا که همه چیو انکار میکردن اما همیشه دنبالش بودن.....

هی میگفت من اونجوری نیستم......هی ماجرای جدید......الانم میگه ما اونجوری نیستیم رابطمون فرق داره......خدایاااااااااااااا دیوونه شدم.....دنیای کثیف!

هیچوقت ازت متنفر نمیشم.......چون بهترین رو انتخاب کرده بودم.....بدترین آدم روی زمینم که بشی من جوره دیگه دیدمت....جوره دیگه فکر کردم....همون جوری دلبسته م......."(اما خب سلیقه و تمایلات آدما ممکنه تغییر کنه و این عادی ترین چیزه......توأم میتونی دوستاتو خودت انتخاب کنی)......." یادش بخیر.....این جمله هاتو خوب یادمه....الان مناسبه خودته......من به سلیقه ت احترام میذارم........زندگیتو آپدیت کردی.......آفرین.....خودم گفتم هرچند وقت یه بار همه چی باید آپدیت بشه.......توأم خوب کردی......الان دیگه تنها نیستی ی ی ی ی.........

این حرفای منو به دل نگیر...هیچ کدومشون از ته دل نیست.......حالم خوش نیست......نیست ت ت ت......دارم روانی میشم....و این بهترین چیزه...... خیلی سختمه.....سخته باور یه سری اتفاقا......اصلا نمیتونی تصورشم بکنی که چقدر دوستت دارم....تو نمیدونی که دارم چی میکشم......غیر عادی شدم......تمام حرکاتم مصنوعی شده.....می خندم که بگم من هیچیم نیست ولی نه..... دارم دق میکنم....دارم خودمو به آب و آتیش میزنم که بتونم بی تفاوت باشم......جواب میده اما لا مصب کوتاه مدته.......فوقه فوقش 1 ساعت......بعدش دوباره ناراحتی.....اینا باید ثبت بشن بعدا که خوندم یادم بیاد چی شد ، چیا نشد و چه جوری گذشت.....

ای بابا...............................................................

جمعه 8 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

حمیرا.....عشق زیادی

من که فقط تو دنیا....همیشه با تو بودم....هیچ یاده من نکردی....هرجا باهات نبودم.....

حالا که می رنجم از تو.....به من میگی حسودم.....

عشق زیاد ، حسودیم میاره.......آدم ، دل از آهن و سنگ نداره........

اگه که حسود نبودم....که عشق پاک نداشتم.....

اگه که دوستت نداشتم....از چیزی باک نداشتم.....

توی جیک جیک مستان.....ما ازاین حرفا نداشتیم.....

روی لبهای هم  صد تا گل بوسه میکاشتیم.....

تو عوض شدی و من همونم....همونی که دیدی....همونی که بودم.....

اگه که... عشق زیاد حسودی میاره.....حسودم ......آره حسودم....

اگه که حسود نبودم....که عشق پاک نداشتم.....

اگه که دوستت نداشتم....از چیزی باک نداشتم.....

حسودی یعنی چی ؟؟؟

حسود کیه ؟؟؟

حسودی یعنی یه کسی یه چیزی داشته باشه که تو هم دوست داری داشته باشی؟؟؟

نخیر این حسودی نیست این یعنی غبطه خوردن به حال اون فرد که اون شی رو داره......

ای کاش منم داشتمش ولی نه به اون قیمت که اون طرف اونو نداشته باشه.....این درسته....

از یه طرفم باید به عمق قضیه نگاه کنی که شاید اگه من اونو داشتم هزار جور اتفاق دیگه که دوست نداشتم بیفته ، سرم میومد......پس خدا صلاح دونسته که اونو به من نداده......اکی؟

حسودی یعنی در عین حال که دوس داشتی تو هم اون شی رو داشته باشی ، دلت نخواد اون شخص مد نظر اونو داشته باشه یعنی دوس داشته باشی که فقط خودت اونو داشته باشی.....این شعر بالا یه جورایی حقیقته......عشق هیچی حالیش نیست و عاشق خیلی خیلی حسوده........اما فقط عاشق......اونم چون واقعا نمیتونه جلو خودشو بگیره......در غیر این صورت نامردیه آدم به چیزه دیگه ای حسودی کنه.....

بابا میبینی بعده کلی سختی صاحب یه زندگی آروم میشه.....مردم میترکن......دیگه اون روزای سختشو نمی بینن که....انقد حرفشو میزنن که طرف رو هوا منفجر میشه.....مثلا میزنه بابای خانواده میمیره.....یا مامان خانواده سرطان میگیره.....بابا دهنت آسفالت خوب کم بگو دیگه.....باید چشم پیشرفت هم نوع خودمون رو داشته باشیم.......

آدم باید منطق داشته باشه......اونی که الان فلان قدر درآمد داره یه روزایی عین چی درس خونده......از همه چیش زده فقط و فقط درس خونده......نباید الان راحت زندگی کنه؟؟ یا میبینی طرف شب و روزش شده بوده کارگری که الان شده سرکارگر....یا هزار جوره دیگه .....نمیدونم بعضی ها اینو نمیفهمن یا واقعا خودشون و میزنن به نفهمی.......

یه حدیثی از پیامبر ( صلی علیه آله و سلم ) هست که میگه حسد ، حسنه را می خورد چنانچه آتش ، هیزم را از بین می برد و صدقه ، گناه را نابود می کند چنانچه آب ، آتش را...

حالا نیای حسودی کنی بعد صدقه بدی......اینو گفتم که پی ببری به عمق کثیف بودن حسودی.....

همیشه باید خوشحال بود.....از اینکه اطرافت پره  آدمای  با کلاس و پولدارو درس خون و خلاصه بهترین هاست.........حالا اگه نبودن هم ، که هیچی ولی اگه بودن حسودی ممنوع..............

ولی خب حرفه دیگه ،  یهو میمونه رو دلت غم باد میکنه......اگه خواستی از کسی تعریفی کنی از داشته ها و نداشته هاش چیزی بگی ......بگو ماشالا هزار ماشالا......هزار الله اکبر......ماشینت خیلی تو چشه.....قدت بلنده.......هیکلت اکیه......خوشگلی.......فلانی بیساری........آره بابا اینارو بگو به خدا لال نمیشی......فقط اثره شیطانیه حرفت از بین میره......!

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

ناهید و شهرام شب پره

دلکم ،  دلبرکم.....دلبره با نمکم...........چی آوردی سرکم و شکستی بال و پرکم.......

منی که شاپرکم.....توی عاشقا تکم.......چی شده که عشقمو گذاشتی پایه کلکم......

وقتی می بردی دلم.....میگفتی از عشق بری أم......چشمتو به من نگفت که عاشق دیگری أم....

هرچی میگفتی به من.....برام مثله یه قصه بود.....قصه بره و گرگ.......پره درد.....پره غصه بود...

تو می خوای سرسری.....از عشق من بگذری...آخه عاشق نبودی....از عاشقی بی خبری.....

این آهنگو اولین بار تو یک سالگی شنیدم.......الانم که گوش میدم یاده تاتی های اون سال میفتم......

یادش بخیر....

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

مهستی

آهای اهالیه شهر.....حرف و سخن زیاده.....

حال همه گرفته س......درده  دلا زیاده.....

تا به کسی میرسی....ناله و دلواپسی......

وقتی میپرسی چرااااااااااا........داد میزنن"بی کسی ی ی ی"بی کسی ی ی ی....

دلم تنگ دیاره.....هنوز عاشق یاره......

واسه دیدن خونه.......روزا رو میشماره......

*هرچی صدا میزنی......هیچکس جواب نداره.....

*وقتی رفاقت میخوای......هیچکس  وفا نداره....

*بدون رفاقت سخته......بی همزبونی سخته......

میون صد تا آدم.....تنها بمونی سخته....

*منتظره فرارم.....از دنیا گله دارم....

*برای گفتن از عشق....یه عالمه حرف دارم

اگه گوش ت با منه.....بگم چه حالی دارم....

عاشق خاک خونه م......غریب این دیارم....

این شعر مهستی رو سال اول راهنمایی حفظ کردم.....پشت کامپیوتر.....وسط درس خوندن.....

یعنی تا شنیدم عاشق متنش شدم.....چون تو غربت تنها موندن خونده.....اما میشه جوره دیگه به معنیش نگاه کرد......الان مناسب حال خودمه.....واقعا زیباست....خصوصا ستاره دارا....

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

چند سال دیگه........

بچه : مامان چه جوری میشه یه مرد خوب پیدا کرد؟ اصلا تو چه جوری با بابا آشنا شدی؟

مامان : مامان جان ، مرد خوب هر جایی پیدا نمیشه.....من خودم زمانی که همسن تو بودم میخوابیدم تو مسنجر.....هی با این پسر هی با اون پسر حرف میزدم....دوست اجتماعی بودیم.....من میگفتم اونا میخندیدن......اونا میگفتن من میخندیدم......من خیلی زرنگ بودم خوباشونو واسه خودم نگه میداشتم......یه سری معیار داشتم......که نتونستم طبق اون معیارا  تو مسنجرکسی رو پیدا کنم......رفتم تو إف بی.....دیدم بابا تا حالا کجا بودم ، کاش زودتر تو این خراب شده أکانت می ساختم......یه پافی های جیگر میگری بودن که نگو و نپرس ......گوره بابای مسنجر.....آدم می تونست هفت نسل اینور اونورترشم پیدا کنه.....خلاصه یه سری پیشنهادا شد و من بالاخره کیس مناسبمو پیدا کردم......یه پسره خوشگل و پولدارو با کلاس و تحصیل کرده عاشقم شد و الان تو شدی حاصل یه عمر زندگی......چی از این بهتر؟؟؟!

بچه : وای ی ی ی مامان چه داستان خوبی ی ی ی....چه جالب با بابا دوست شدی.....پس اجازه میدی منم برم عضو إف  بی بشم؟؟؟

مامان : آره عزیزم اما من دوستای بی عرضه ایی هم داشتم که هیچکاری نتونستن برای خودشون کنن......هی بهشون میگفتم 4 تا عکس خوشگل از خودتون بذارید شایدم یه فرجی شد......میذاشتنااااا اما احمقا رتوش نمیکردنش...حالا تو... فقط حواست باشه خوباشونو سوا کن، با من مشورت کن بگم با کدومشون قرار بذاری.....

بچه : چشم مامان عزیزم.....فقط چیکار کنم اون خوبشون عاشقم شه و بیاد سراغم؟؟

مامان: اونو بسپر به مامان.....ناسلامتی اینکاره بودمااااااااااا......

بچه: حالا نمیشه یه چند موردشو به منم یاد بدین؟؟؟

مامان : چون دختره خوبی هستی و به حرفام خوب گوش میکنی چرا که نه عزیزم......تو باید خیلی مهربون باشی.....مغرور باشی......خودتو دختر خوبی جا بزنی که پسره دلش بره......چند بار با هم برین بیرون بگردین کم کم بهت عادت میکنه و عاشقت میشه.......اون موقع تو بردی دخترم....اون میاد سراغت و همش دلش برات تنگ میشه.......هی میگه دیوونتم و از اون حرفای عاشقونه.....فقط یادت باشه همیشه باید لبخند رو لبات باشه....که اون عاشق  ریتم خنده هات شه........نذاری عصبانی شه و از دستت ناراحت ، چون اون پسره خوبیه و بپره دیگه پریده....

بچه: آخ جووووون.......

مامان : فقط حواست باشه عین باباتو پیدا کنی هاااااااا.....

مامان و بچه:

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

با احساس بخون.....با اشک نوشتمش.....

فکرشم نمی کردم انقدر ضعیف باشم........

نمی دونستم انقدر زود آب میشم.......

درسته که دلداری میدی.....دستت درد نکنه.....اما دنیای من عوض شده.....

یادته همیشه نگران این روزا بودم.......میدونستم چیزی کمتر از مرگ نیست....

نمی دونم برای چی اینجوری شدم........تو که همیشه بهترین بودی ....تو که همیشه مهربون بودی....تو که چیزه بدی بهم نگفتی ...تو که کاره خاصی نکردی......تو که نفس منی ....تو که هنوز هستی.....الان هیچی نشده ...همه چی آرومه.....آره اما من  مریضم....اونایی که روانین اینجوری میشن........

وضعم خیلی خرابه......داغون شدم.....الان سه هفته بیشتره که رفتم رو یه مود بیخود که همونجوریم موندم....هرکاری میکنم حالم درست نمیشه.....حتی یه ذره.......حتی یه نقطه......حتی یه اپسیلون.....

اون موقع ها هرچند وقت یه بار، گریه می کردم.......فکر همین روزا رو میکردم که گریه م میگرفت......ولی این روزا  فقط تو اتاقمم.....آخه جلو بقیه که نمیشه اشک ریخت...…جلو اونا که نمیشه بغض لعنتی رو شکوند......اونا که نمیدونن دیوونت شدم....اونا که نمی دونن چی شده....اونا که نمی دونن چه حالی دارم....هیشکی نمیدونه....توهم نمیدونی چی شده........

فقط با یه خاطره کوچیک حالم خراب میشه.... یهو میرمو حداقل  یه ساعتی تو اون حال و هوا هستم.....آخه واسه یه آدم که همه دنیاش بودی خیلی سخته ازت دل بکنه..... کاش این دنیا ساخته نمیشد......

ای کاش زودتر بمیرم......ای کاش........

چقدر زود به این روزا رسیدیم........چقدر زود تموم شدن اون روزا ......آخه دیر شروع شده بودن......من که نفهمیدم چی شد......من هنوز..........

خدایااااا من نمی تونم هیچ کاری کنم........من نمی تونم گریه نکنم.........من نمی تونم فراموشش کنم......من ناتوانم........دستم بسته س.....دنیات خیلی پیچیده س.......

عشق حواس پرتی میاره.......عشق فکر و خیال میاره.....عشق یعنی، ممکنه هر کاری بکنی اما همه حواست فقط پیشه اونه........عشق یعنی ، بدون شب گود گفتنش خوابت نبره.....عشق یعنی آرزوت  باشه که ببینیش.....ولی همین که دیدیش ، استرس داشته باشی که نکنه این آخرین دیدار باشه....نکنه دیگه نبینمش.......عشق یعنی هزارجور مرض دیگه.......عشق 3 تا حرفه اما خیلی معنی داره....عشقو نمیشه تشریح کرد.....خدایا چرا عشق به وجود اومد آخه؟؟؟

عشق خودش خیلی قشنگه اما  ترسناکه......خیلی ترسناک تر از اون چیزی که فکرشو کنی......ترس از دست دادن معشوقه مرگو میاره جلو چشای آدم.....عشق کمر آدم و خم میکنه......

خدایااااااااااا چرا عاشقش شدم؟؟؟؟؟؟؟؟ علتش چیه آخه؟؟؟؟؟؟ همین بس که حال من انقدر خراب بشه؟؟؟؟ آخه چه سوده دنیایی یا اخروی داره؟؟؟؟

آخه خیلی بد عاشقش شدم......لااقل یکم جلومو میگرفتی......آهان، الان داری جلومو میگیری؟؟؟؟

الان دیگه دیره.....دیر اقدام کردی خدا.......

خودمم فکر نمیکردم دیر شده باشه  ولی چقدر زود دیر شد......

حالا من چه جوری خودمو برگردونم به وضعیت اولم خدااااااااا...... چه غلطی کنم حالم درست شه آخه؟؟؟؟؟.......

من حالم بده......به هیچکس هم ربطی نداره چون هیشکی ،هیچ کاری از دستش بر نمیاد.......

خودت یه رحمی کن خداااااااااااا......

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

اندی

خوشگل زیاد پیدا میشه تو دنیا.......اما یکیش خوشگل من نمیشه.....

لاله رو میگن ،  نوبره بهاره........برای من ،  تو نوبری همیشه.....

مثله تو پیدا نمیشه دلبری........با یک نگاه از همه دل میبری.....

من نمیگم ، تموم عالم میگن......از همه خوشگلا ،  تو خوشگل تری......

موجی که موی تو داره، دریا نداره........لطفی که روی تو داره صحرا نداره.....

نازی که اون نگاه و لبخند تو داره.........سپیده ی صبح شب یلدا نداره........

این دیدی هست که یه عاشق نسبت به معشوقش داره.....

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

1 دی 91

اولین کسی که باهاش تو دانشگاه مکالمه کردم شیدا بود..... ته کلاس نشسته بودیم و یه صندلی بین ما فاصله انداخته بود.......دقیقا سمت چپ من......مکالکه ی کوتاهی بین ما برقرار شد.....و بعدش عاطفه اومد.....عاطفه دومین نفر بود.....پیش من نشست......سمت راست.......با عاطفه خیلی گرم گرفتیم......بعد از اینکه خبر دادن استاد تصادف کرده و کلاس کنسل شده......از کلاس زدیم بیرون......به شیدا گفتم شما که مسیرتون با عاطفه جان یکیه با هم برید خب ...... بعله اینجوری شد که عاطفه و شیدا با هم آشنا شدن.......به خاطره همینه که همیشه میگم : شیدا جان ، عاطفه جان..... یادتونه دستتونو گذاشتم تو دست هم ؟؟؟ الان اینو گفتنی فقط میخندن....

حالا مثه اینکه  اونروز با هم نرفته بودن اما الان عاطفه و شیدا خیلی با هم دوستن......

سومین نفر نرگس بود......سر کلاس زبان آقای......یادش بخیر اونروز چقد خندیدیم....... همون اولین بار که با نرگس آشنا شدیم ازمون شماره خواست.... گفت میتونم شماره تو داشته باشم؟ منم که خرابه رفیق...گفتم بعله یادداشت کن.....ولی اولین بار من بهش زنگ زدم......گفتم ظرفیت آزمایشگاه رو زیاد کردن و کاربری بازه برو اضافه کن.....تشکر کرد که بهش خبر دادم......

ولی چیزی که از الهام یادم میاد اینه که تو محوطه  داخل دانشگاه نشسته بودیم که دیدم بین اون جمع فقط اینه که درباره یاهو مسنجر وچت  یه چیزایی بلده.....یعنی اینکاره س......شروع کردیم به صحبت کردن.......از اون روز بود که رو الهام کار کردم  تا تو این زمینه قوی تر بشه......هیچی دیگه اومد تو إکیپ ما......ولی بازم زیاد با هم جور نبودیم......یعنی کلا 5 تایی  با هم جور نبودیم......من با نرگس بودم.....شیدا با عاطفه.....الهام هرزگاهی میومد و میرفت....گاهی اوقات قاطی میشدیم بهم میشدیم 5 تا......ولی از یه جایی به بعد دیگه  با هم گرم گرفتیم.....

یکی از خاطراتم اینه که تازه گواهینامه م رسیده بود دستم اینا دیدن و أزم شیرینی خواستن......با هم رفته بودیم سوپر مارکت...برای هر کدومشون یه پفک نمکی گرفتم با بستنی فالوده ای........شیدا همون روز اعلام کرد که من بستنی ای که چوب داشته باشه دوست ندارم....به خاطره همین فقط پفک گرفتم براش.....لیوانی موجود نبود.....چون فصل پاییز بود....

یادم میاد که من و نرگس امتحان تربیت داشتیم....... با کلاس ریاضی تداخل داشت....ما  که عذرمون موجه بود ......اما شیدا و عاطفه هم کلاسو پیچوندنو 4 تایی  با هم رفتیم......الهام نیومد......مامی سپرده بود براش سبزی کوکو بگیرم......تو راه یه وانتی کلا مملوء از سبزی بود...رفتم و سبزی گرفتمو......یادش بخیر وانتیه که سبزی میفروخت کارتشو بهم داد......چقد سر اون کارته خندیدیم....

شیدا گفت ناهار کوکو سبزی دارید؟؟؟ گفتم آره فکر میکنم......یکمی راجع به انواع و اقسام دست پخت ها  بحث کردیمو خلاصه اینا هوس کوکو سبزی کردن که  آخرش گفتم فردا ناهار خونه ما به صرف کوکو سبزی و دیگر موارد.....

رسیدیم باشگاه و سه سوت امتحان رو دادیم و رفتیم دنبال عاطفه و شیدا که رفته بودن ساندویچ میل کنن.....

فکر کردن شوخی کردم ولی فرداش با دو تا دستام چهارتاشونم  بردم خونمون...آخه نمیومدن که......کوکو سبزی رو زدیمو خیلی هم  خوش گذشت...

آخ آخ یه روز دست نرگس و گرفتم بردم تو سایت دانشگاه گفتم سریعا یه ایمیل واسه خودت  بساز که اعصاب ندارمااااااااا........یادش بخیر اون موقع دانشگاه سایت داشت.....من و نرگس خیلی میرفتیم.......الهام هم بهمون  سر میزد.....وقتی میرفتم پشت سیستم مسنجرو نصب میکردم و بعد از اینکه چت کردنم با سپیده تموم میشد پاکش میکردم......یه آقایی  هم مسئول اونجا بود.....آخرا دیگه به هر طریقی میخواست ما رو از اونجا پرت کنه بیرون.......یه سری محترمانه برگشت گفت : دوستان شما میدونید که پشت کامپیوتر نشستن به مدت طولانی برای بدن خیلی ضرر داره؟؟؟؟؟ من و نرگس هم خندیدم و گفتیم الان دانلودمون تموم میشه.....

ترم یک با نرگس والهام  زده بودیم بهم......ترم 2 و 3 ،عاطفه و شیدا هم اضافه شدن......

ایشالا ترمای بعدی ای هم و جود داشته باشه تا ما بیشتر همدیگرو بشناسیم....

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 99
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 131
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 6884
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 99
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 131
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 6884
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->