من این وبلاگ رو زدم چون 6 سال عاشق ......بودم.....همه چی هماهنگ با اون بود...فروزنده ماه و ناهید و مهر....سولار ونوس....فقط دیر اقدام کردم...... 2، 3 ماه نگذشته بود که کم کم همه چی تغییر کرد....اما این وبلاگ تغییر نکرد.....اسمش....عنوانش همونه.....فقط یه سری چیزا بهش اضافه شد......من اونو فراموش نکردم......پس اون چیزایی که بهش اضافه شد رو هم فراموش نمیکنم و تغییرشون نمیدم......
چند روز پیش قاطی کردم......اون چیزایی رو که بهش اضافه کرده بودمو عوض کردم......اما چون نباید خاطرات رو از یاد برد...... دوباره برگردوندم تو همون حالت اول......اینجوری بهتره.......بذار یادم بمونه که قبل اسمت فقط میاوردم.......بذار یادم بمونه که وقتی باهات بودم تموم دنیا رو یه طرف میدیدم تو رو یه طرف......بذار یادم بمونه بهترین ها رو واست میخواستم......و شعره خداحفظت کنه عشقم فقط ماله تو بود..........
قشنگیه زندگیه آدم به همون چیزایی که اضافه میشن.....درسته که گاهی اوقات تغییراتی ایجاد میشه اما نباید قبلشو فراموش کرد.......قبل.....قبل......قبل!
تمام این 2 سال که گذشت لحظه به لحظش جزء بهترین روزام بود......هرچه قدر فکر میکنم که کدوم روزش قشنگتر بود به این می رسم که بابا یه دوره هایی هست که دیگه تکرار نمیشه پس لازم نیست دنبال بهترینش باشم.....لحظه به لحظه ش ناب بود.............
ولی خب کلی فکر کردم....بهترینه بهترینشو انتخاب کردم.....28 خرداد 90
انقدر خوشحال شدم اونروز ....هرچی بگم بازم کمه.......از خوشحالی بیش از حد اشک ریختم......یهو پریدم هوا جیغ کشیدم آخ جووووون.....شکر و فلان و.......با همون یه میس کالت.........چه فکرایی پیش خودم میکردم....کلی ذوق مرگ شدم......انگار دنیا رو بهم داده بودن....دستت درد نکنه هیچ وقت اون لطفتو فراموش نمیکنم که قبولم کردی چند وقتیو باهات باشم......
آه.....چقدر زود تموم شد.....خیلی زود!
این روزا سعی میکنم خاطراتمو مرور کنم به جای اینکه خاطره بسازم......اونا زیباتر بودن......
هرشب یاده یکیش میفتم.....کل اون روز و اون ساعت های عزیز رو به یاد میارم و جزء افسوس خوردن کاره دیگه ای نمیشه کرد.....افسوس و لعنت به زمان که انقدر زود گذشت.....
"همیشه تو فیلم ها و کتاب ها خونده بودم و دیده بودم که میگفتن عمره شادی ها و روزهای خوب کوتاهه اما باور نمی کردم که روزی بیاد که خودمم این حرفو بزنم......."
چراااااااااااااااااااااااا.......من خیلی فکر میکردم به این روزااااااااااااااااااااااااااااا....من فکر میکردم........میدونستم یه روز حسرت این روزای خوبو خواهم خورد....
خیلی می ترسیدم..... اما تو ناراحت میشدیو میگفتی برای خودم متاسفم که بهترین دوستم هنوز منو نشناخته........بابا میشناسمت فقط هرکاری میکنی بعد میگی ما از اوناش نیستم.....اشتباه نکن تو کاری نکردی ها ولی همینیم که کردی نمی تونم باور کنم.....یعنی لزومی نداشت......ولی دیگه هیچی مهم نیست....اگه بتونم به خودم بقبولونم که تو هم مثله خیلی های دیگه بودی و من اشتباه میکردم همه چی درست میشه......فقط یکم زمان لازمه......
ولی خب این مهمه که اگه یه وقت مسیج " تمام نیمکت های پارک دو نفرست.....بیخیال.....من رو چمنا راحت ترم..." برات سند بشه نمیگی آره هااااااا ما خیلی تنهاییم......و تا من چیزی بهت گفتم سریع حرفتو جمع نکنی که نه بازم ما از اوناش نیستیم.....یادش بخیر من نگران شدم ولی تو چه بهت برخورد که منو نشناختی و فلان و بیسار....من فقط نگران شده بودم.....91.8.15
منو بگو چقد ذوق میکردم که با تو تنها نیستم........میگفتم حالا که همه اونورین لااقل این هست که مثله خودمونه.....
دوستی با........خواریست.......هه هه....با این جمله گولم زدی........
روزای خوب خیلی خوش گذشت......آدم هرچقدرم بی معرفت باشه دیگه نمی تونه عشقشو فراموش کنه......فقط سعی میکنه مزاحمش نشه.......منم خیلی سعی میکنم......سرمو با همین وبلاگ گرم میکنم......به دلم میگم اگه امکان داره دیگه تنگ نشه......اگه زیاد اذیت کرد یکی میزنم تو سرش.....بهش میگم خفه شو شاید خفه شد........نشد یه سر میام همین جا.....یه سر میرم پارسال.....یه سر میرم سره کلاس 403......یه سر میزنم به روزایی که با هم بودیم......یه سر میرم تو مسیرهایی که با هم طی کردیم چیا گفتیم و به چیا خندیدیم........یه سرمسیج هاتو می خونم.....به جزء اون دو تا دفتر 3200 تا مسیج دارم ازت.....یه سر صداتو گوش میدم......عکسات.....فیلمات........آروم میشم احتمالا......نشد میشینم مینویسم مثله الان که بازم دلم گرفته و دارم مینویسم.......گریه میکنم مثله الان و همیشه ....مهم نیست....نشد هزارجور کاره دیگه .......مهم اینه که هر چی تو میخوای همون بشه.......هرچی دوست داری......مثله همون موقع که اراده کردی من رفتم......چون تو اراده کرده بودی.....و باز اومدم چون تو اجازه دادی.......
مهم اینه که تنهایی هم صفایی داره مهم اینه که از اول تنها بودم.....مهم اینه که کاغذ هست....وبلاگ هست...در و دیوار هست.....خاطراتمو براشون تعریف میکنم.....باهاشون حرف میزنم.......لالن ولی ظاهر و باطنشون یکیه....
"هیچوقت یادم نمیره که مثله خواهرم بودی...."مرسی که یادت نمیره.......این جمله ت واسه سری پیش بود....یادته چند شب بعد از شب آرزوها.......فقط حیف که بهت پا نداد ، وگرنه همون موقع میرفتم پی کارم......7 خرداد 91
اون موقع هم گفتی من که کاری نکردم......ادامه پیدا نکرد که کاری کنی....زد تو برجکت.....ضایع ت کرد....اونم بهت معرفی کرده بودن.....اما نتونستی مخشو بزنی....
ولی الان دیگه از این حرفا نزدی......چون اینی که بهت معرفی کردن مخش زده شده.....چون از خدات بود یه همچین موقعیتی پیش بیاد.....آخه تنها بودی....از تنهایی در اومدی.....دیگه خر کردن من چه صیغه ایه......تف!
صدآفرین به دوستات که به فکرتن.....
اه ه ه ه.....هی میخوام یادم نیفته .......ولی این جمله هات آتیشم میزنه....سگم میکنه.......اینا که همه چیو انکار میکردن اما همیشه دنبالش بودن.....
هی میگفت من اونجوری نیستم......هی ماجرای جدید......الانم میگه ما اونجوری نیستیم رابطمون فرق داره......خدایاااااااااااااا دیوونه شدم.....دنیای کثیف!
هیچوقت ازت متنفر نمیشم.......چون بهترین رو انتخاب کرده بودم.....بدترین آدم روی زمینم که بشی من جوره دیگه دیدمت....جوره دیگه فکر کردم....همون جوری دلبسته م......."(اما خب سلیقه و تمایلات آدما ممکنه تغییر کنه و این عادی ترین چیزه......توأم میتونی دوستاتو خودت انتخاب کنی)......." یادش بخیر.....این جمله هاتو خوب یادمه....الان مناسبه خودته......من به سلیقه ت احترام میذارم........زندگیتو آپدیت کردی.......آفرین.....خودم گفتم هرچند وقت یه بار همه چی باید آپدیت بشه.......توأم خوب کردی......الان دیگه تنها نیستی ی ی ی ی.........
این حرفای منو به دل نگیر...هیچ کدومشون از ته دل نیست.......حالم خوش نیست......نیست ت ت ت......دارم روانی میشم....و این بهترین چیزه...... خیلی سختمه.....سخته باور یه سری اتفاقا......اصلا نمیتونی تصورشم بکنی که چقدر دوستت دارم....تو نمیدونی که دارم چی میکشم......غیر عادی شدم......تمام حرکاتم مصنوعی شده.....می خندم که بگم من هیچیم نیست ولی نه..... دارم دق میکنم....دارم خودمو به آب و آتیش میزنم که بتونم بی تفاوت باشم......جواب میده اما لا مصب کوتاه مدته.......فوقه فوقش 1 ساعت......بعدش دوباره ناراحتی.....اینا باید ثبت بشن بعدا که خوندم یادم بیاد چی شد ، چیا نشد و چه جوری گذشت.....
ای بابا...............................................................