آرزو: بچه ها حالا که همه هستین یه سوال بپرسم؟... هرکسی نظرخودش رو بگه لطفا.....93.10.11........12:35.....بامداد.
شیدا : بپرس آرزو جان
ملیحه: بپرس
زینب: بپرس
آرزو: اگه بخواین برای یه نفر که خیلی دوسش دارین کادو بخرین چی میخرین؟
شیدا: سوالت سخت بود آرزو
زینب: ساعت مچی
آرزو : کدوم قسمتش سخت بود شیدا؟!
زینب: پسره دیگه آره؟
آرزو: داداشمه بابا
ملیحه : بستگی داره دختره یا پسر
آرزو: گفتم که داداشمه...
زینب: اول داداشی بعدش یواش یواش.......سه تادی....
آرزو: خفه بابا
ملیحه: ترکید از خنده
آرزو: خخخخخخ
زینب: چن سالشه؟؟؟
نرگس: احتمالا کادوی ولنتاین که نیست؟؟
آرزو: واقعا داداشمه
آرزو: نه تولدش
شیدا: زی زی آماره داداششو میگیری؟
زینب: نع روزه شوهره...دی.....داداشت چن سالشه؟.
شیدا: ای شیطون....
آرزو: 28....
زینب: اوه...
شیدا: به به
زینب: آرزو ، زینب بالا نمیخواد...
آرزو: چی شد؟
زینب: عجب پافیه......سه تا تعجب.....
شیدا : زینب دریاب....دی....
زینب: نع دیگه 6 سال میشه....دی....خوبه ملیحه زیادم بالا نیست....
آرزو: ترکید از خنده....
ربابه: منم اومدم دوستان...سلااام....
شیدا : به هم میاین.....
ملیحه: سلام ربابه جووون....
ربابه: به به ذکر و خیرتون بود حاج خانوم...دو تا دی....
شیدا : بیا ربابه جان مراسم خواستگاریه....
زینب: خوش اومدی
آرزو: آقا اصل سوال رو فراموش کردینا
زینب: آرزو جان تو جواب سوال منو بده ول کن اینارو
آرزو: خخخخخخ
زینب: داداش جان اسمشون چیه؟....
آرزو: جدی پرسیدما....
شیدا : ترکید از خنده...
شیدا : قد و وزنم بپرس....
زینب: منم الان کاملا جدی هستم...
نرگس: آخه اگه آدم شوهر کردن بودی دلم نمیسوخت...
ملیحه: پیرهن بخر
زینب: راست میگه اونارم بگو.....سه تا دی.....
آرزو: آقا من یه هم فکری خواستم ازتون......
زینب: وااااااا نرگـــس چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟...ناراحت......
نرگس: ادکلن....
شیدا : آرزو بذار زینب میخره....تو دیگه زحمت نکش...
زینب: تو چرا خسیس بازی درمیاری آرزو جووون....سه تا ناراحت......
نرگس: واسه همون یه راه که خودت میدونی...
آرزو: نه بابا چرا خسیس
زینب : چن تا سواله دیگه لطفا ج بده
نرگس: پسردایی رو میفرستمـــااااااااا...
زینب: قد؟
آرزو : بیا خصوصی با خودش بحرف....
زینب: وزن؟؟؟
زینب: اسم؟؟؟
آرزو : ترکید از خنده.....
زینب: آقا فرهـــاد؟؟؟؟
ملیحه: زینب پر رو......
نرگس: بعله....
زینب: ....سه تا دی.....إوااااا حواسم نبود نرگس( دخترعمه) جان...دی....
نرگس : کوفت
زینب: لینکشو سند کن آرزو جوون....
آرزو : آهان حالا یکی دیگع پیدا کردی؟....
زینب: نرگس بگو فرهاد هم بیاد...دی
شیدا : آرزو منم میگم پیرهن بخر....
نرگس: جلو چشم من آمار یکی دیگرو میگیری؟
شیدا : ولش کن آرزو....این واسه شما عروس نمیشه......
ملیحه: نرگس زینبو شوهر بده راحت شیم....
زینب: چرا قراره بشم.....سه تا ناراحت.....دیگه هرکی بیاد میخوام برم....خسته شدم از حرف و حدیث....ناراحت.....
نرگس: ملیحه این زینب خیلی سرتق....هرکاری میکنیم شوهر نمیکنه....
آرزو : باشه مرسی از هم فکریتون...
نرگس: سرتق سن سن.....
آرزو: بریم تو کاره آقا فرهاد......چند سالشه؟
زینب: فرهاد؟؟؟؟.....نرگس چند سالشه؟؟؟....
نرگس: میگم میادا......
آرزو: چی کارس؟
ملیحه : تو رو خدا ردش کن بره هممون رو دیوونه کرده.....
نرگس: اگه نرفتی چی؟
زینب: فرهاد و زینب......وای چه لاو.....دی............
شیدا : آرزو تو هم شیطون هستیا
آرزو : ترکید از خنده....
زینب: باو قبلا خنگ بودم الان یه هفته س عاقل شدم .........با خودم قراره گذاشتم از این به بعد هرکی اومدو خوب بود برمو از دست یه نفر راحت شم.......به جان خودم......
نرگس: 25 سالشه......
آرزو: چی کارس؟...
زینب: اووووه.....تعجب.....جااااان....دی.....
ملیحه: مبارکه.......
شیدا : ملیحه اول باید بره.....
آرزو: تحصیلات چی؟....
نرگس: مهندسه تو شرکت کار میکنه.....باشه زینب.....
زینب: لی لی لی لی......بعععععععععله.......دی.....
ملیحه: شررررت کم زینب....
آرزو: آقا زینب رو ولش کن به من بگو...
شیدا : در حال زدن گیتار.....
نرگس: ملیحه واسه توهم دارما......
زینب: ترکید از خنده.....
ملیحه: چن سالشه؟
شیدا : در حال زدن گیتار....
آرزو: کوفت چرا میخندی؟
شیدا : بالاخره کی عروسه؟
نرگس: نرگس خاتون
آرزو: من
ملیحه: اسمش چیه؟
زینب: شیدا صبر کن نزن......عروس ها دو تا شدن.......
ملیحه: ترکید از خنده....
نرگس: اسمش سعیده.....
آرزو: نرگس جوووون
زینب : ملیحه جان تبریک میگم.....
نرگس : جانم؟
شیدا : بزنم؟...
ملیحه : مرسی زینب
آرزو : منو معرفی کن....
ملیحه: چند سالشه؟.....
زینب: نه نزن صبر کن......
نرگس: 27-28.......
ملیحه: خوبه.....
شیدا: الان اسم گروه رو میذارم ترشیده ها......ترکید از خنده......
ملیحه: چی کاره س؟
شیدا : یه دفعه هجوم میارین...
زینب: شیدا میگم صبر کن به خاطره همین میگم صبر کن.....ببین آرزو هم داره میره....سه تا دی.....
نرگس: مغازه داره، دانشجو و کشتی گیر......
زینب: بخت همه باز شد.....
شیدا: ماشالا حالا که انقد کسی هست یه دستی هم سر من بکشید.....
ملیحه: خوبه....
ملیحه: شیدا تو که زن داداشه منی عزیزم...
زینب: 9 تا مجرد داریم.....
نرگس: میخوای تو هووی زینب شو.....
زینب: یعنی شیدارم برا فرهاد میخوای بگیری؟...
شیدا: إوا راست میگی حواسم نبود من شوهر دارم.....
نرگس: راستی شیدا امیرحسین هستا....
نرگس: نع همون تو واسش بستی.....
شیدا: إإإ راست میگی؟
زینب: چرا من بس م؟؟؟؟
زینب: ربابه رفتی؟تو شوهر نمیخوای؟....
نرگس: تو یه نفر ما 13 نفر رو دیوونه کردی.....بدبخت شوهرت......
زینب: ترکید از خنده.....
شیدا: ترکید از خنده....
زینب: حالا همزمان افراد خونه رو هم اذیت میکنم.....دی......
شیدا : حالا بزنم یا نع؟....
نرگس: بیچاره ها چی میکشن از دستت!!!.....من دارم میرم مهمون داشتم خسته ام.....
شیدا: قراااا خشک شد.....
آرزو: آخرش پس زینب خل رو گرفتی برا فرهاد؟؟؟؟....
ربابه: نه من که هنوز عروس نشدم.....شیدا نزن.....
شیدا: ترکید از خنده....
ملیحه: مبارکه زینب....
زینب: مرسی، سلامت باشین....ایشالا قسمت شما....
آرزو: آقا من شکست عشقی خوردم.....
شیدا: ربابه تو هم هووی ملیحه شو....
ملیحه : ربابه دیر اومدی شوهر تموم شد....
آرزو: خخخخخخخ....
شیدا : فردا اول وقت بیا زنبیل بذار....دیر برسی تموم میشه......
آرزو: هیشکی منو دوس نداره.....
زینب: شیدا بزن گلم.....دی....
زینب: نرگس جان انگشتر بنده رو زودتر بیارید......دی....
شیدا : در حال زدن گیتار
ملیحه : اول صف خودمم.....
ملیحه: آرزو بیا فامیل ما شو.....
آرزو: نامردا من غمگینم شما دارین میرقصین؟...
شیدا: آرزو تو هم فردا بیا شوهر میکنی
ربابه : باشه پس من شبو نمیخوابم فردا اولین نفر باشم......
شیدا: یا بیا هووی من شو....
ملیحه: نع اول صف منم......
آرزو: نه شیدا من فرهاد رو میخوام.....گریــــــــع.....
آرزو: زینب؟جواب بده سریع.....
زینب: فرهاد و زینب.....زینب و فرهاد.....تموم شد دگ......برو بذار باد بیاد......دی.....
آرزو: زینب اگه خیلی مردی بیا دعوا.....
شیدا: ملیحه اسم شوهر من چیه؟.....
ملیحه: محسن.....
زینب: محسن و شیدا......دست دست..... ترکید از خنده.......
ربابه: منم داداش دارما......
ملیحه: ملیحه و سعید......
زینب: جدی میگی ربابه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.......صبر کنید بچه ها.....
ربابه : آره دو تا هم دارم........
زینب: من میخوام شوهرموعوض کنم......
شیدا: آرزو و ربابه فردا عروس میشن.......
ملیحه: ربابه من هستما.....
زینب: ربابه آمار بده ببینم چن سالشونه؟.....
ربابه: زیبن جان چن تا چن تا؟؟؟....
شیدا: زینـــــب لفت میدی یا لفتت بدم؟؟؟ تو آدم نیستی.....
زینب: داداش تو کجا فرهاد کجا.........اصلا حواسم نبود...شیدا مساله مرگ و زندگیه.....
ربابه: مهدی و هادی......
ملیحه: فردا به نرگس میگم زینب پر رو.......
زینب: صبر کن.....دی.....دوتاشونم خوبن.....ناراحت......کدومو انتخاب کنم؟؟؟؟.....مهدی یا هادی؟؟؟....دی....
شیا: یکیشم آرزو انتخاب کنه......
ملیحه : چن سالشونه؟.....
شیدا: آرزو فرهادو دریاب.....
ربابه: 27-23.......
زینب: ربابه کدومشون به من میخورن از نظر خودت......
ربابه: هر جفت مخصوصا بزرگه......
زینب: ترکید از خنده......
ملیحه: ترکید از خنده......
زینب: بزرگه هادی هستش؟؟؟.....
ربابه: وا چرا میخندیین؟؟؟.....
زینب: آره چرا میخندین؟مساله جدیه....خوبه منم تو مراسم خواستگاریه شما بخندم؟؟؟.....
ربابه: اصلا شما جلفین نخواستیم......
شیدا: ربابه دستی دستی خودتو بدبخت نکن......
زینب: نع ربابه جان ناراحت نشو.....داشتی میگفتی ادامه بده.....
ربابه: آهای زینب تو هم خندیدیااااا.....
ملیحه: آخه زینب داداشتو دیوونه میکنه.....
شیدا: از من میشنوی بیاین منو بگیرین....
زینب: صبر کنید.....اول مدیر باید بره..........ربابه بزرگه هادیه یا مهدی؟....
ملیحه: مدیر منم.....
شیدا: مدیر تو برو شلوار کردیتو بپوش باوووووو....
زینب: خواهر شوهرم گلم بریم pv؟
ربابه: زینب و ملیحه رو برا بزرگه....آرزو و شیدا رو برا کوچیکه.......
زینب: ترکید از خنده.....چن تا چن تا؟؟؟؟؟
شیدا: هـــــــــــــــــــادی هــــــــــــــادی هـــــادی.......
ملیحه: ترکید از خنده.....
ربابه: مهدی بزرگه...
شیدا: خوبه من که راضیم......
زینب: هادی رو میخوام.....
ربابه: آفرین زن داداش گلم.....
شیدا: فداات عزیزم....
زینب: الان 4 تا زن داداش به زن داداشات اضافه شد دیگع....
آرزو: آقا من که به رهاد وفادارم......
ملیحه: منم راضیم....
زینب: فرهاد با من عقد کرد باید طلاقش بدم بعد...که هنو دو به شکم....ناراحت....
آرزو: تو که الان با داداش ربابه بودی؟...
شیدا: نع دیگع فرهادو آرزو رزرو کرد.....
آرزو: خیلی باحالی شیدا جووونم......
شیدا: دوستان این زی زی رو لفت بدیم همه شوهر میکنیم......
زینب: ترکید از خنده....01:43.....
عاطی: دیشب مراسم شوهر یابی بوده....سه تا تعجب.......چرا منو بیدار نکردین نامردا.......ناراحت....ترسیدین جاتونو بگیرم.....6:30........
زینب:وای جات خالی عاطی خیلی خندیدیم....دی.....انقد بحث داغ بود من نمیتونستم از جام تکون بخورم.....دی.....11:25......