Lustrous moon & venus & love

God is one


روز چهارشنبه 20 آذر 92

امروز صب ساعت تقریباً 9 بود به شیدا ملحق شدم ...........تا یه جایی تو مترو بودیم......وقتی خواستیم از مترو بریم بیرون رفتیم از سوپر داخل مترو خرید کنیم......به شوخی گفتم شیدا بستنی قیفی...........گفتم بگیریم؟هر دو خندیدیم.......من یه هفته ای میشد گلوم درد میکرد و مریض احوال بودم ولی با این وجود کاریو که نباید میکردم کردیم........و تو اون موقع از سال و تو اون موقع از تایم روز یعنی اول صب یه بستنی قیفی واسه خودم و واسه شیدا هم یخی گرفتم + یه سری خوردنی.....رفتیم تو اتوبوس وقتی که حرکت کرد ما هم بستنی ها را خوردیم.......اون روز فهمیدم که بستنی تو فصل زمستان باعث گرم شدن آدم میشه......یعنی شیدا گفت.........

ساعت 11 اینا بود که تو ترافیک بودیم خییییلی دیر رسیدم سر کلاس.....ساعت12:15 تایم استراحت بود.....رفتیم تو سلف......

راستی به یه موضوع دیگه هم پی بردیم......

وقتی شیر آب دستشویی رو باز کردم از اینور آب از شیر آب روشویی اومد بیرون.....هر چی فشارشو بیشتر میکردم از اینور آب بیشتری میومد.......از طرفی از اینورم آب رو که باز میکردیم از شلنگ دستشویی آب میریخت بیرون.....

با شیدا سر این مساله کلی خندیدیم ولی من یادمه دو بار اینا از اونجا آب خورده بودم......

با منیره کلی گپ زدیم.......و در آخر بعد از امتحان میان ترم راهی ترمینال شدیم و به سمت خانه و کاشانه حرکت کردیم.......

تو راه برگشت لقمه هایی رو که شیدا درست کرده بود رو خوردیم......و تا یه مسیری با هم بودیم........ 

پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

این روزا.......

روز سه شنبه 92.9.5 : ساعت 12:30 اینا راه افتادم برم دانشگاه.....امتحان سیستم عامل داشتم.....اول یه سر رفتم پیش نرگس پول شلوار و......دادم و بعد رفتم سر کلاس........ امتحان دادیم و با الهام و آرزو سوار اتوبوس شدیم و اومدیم خونه.........وسطای راه سوار ماشین پدر شدم و آمدم خانه.....

روز چهارشنبه 92.9.6 : ساعت 9 اینا با شیدا راهی دانشگاه شدیم ساعت 10:30 اینا سر کلاس بودیم تا 12:15 اینا.......بعد سوار تاکسی شدیم که بریم کافی نت.......گوشیم تو تاکسی جا موند کلی معطل شدیم تا.....

رفتیم کافی نت....ساعت 4:30 اینا یه سر رفتیم مطب پیش نرگس....بعدش ترمینال و به سمت تهران......تو راه  فهمیدیم شیدا کیف پولش نیست دیگه هم پیدا نشد.....بابا دم مترو اومد دنبالم..ساعت 7:30....بازم به شکل جنازه رسیدم خونه و افتادم خوابیدم.......

روز سه شنبه 92.9.12 : با پدر ساعت 6 زدیم بیرون.......سوار اتوبوس شدم......تمام مسیر به یاد یه نفر بودم.....أصن یه وضعی که خودمم هنگ بودم......ساعت 8 دانشگاه بودم......اول با افسانه بودیم بعد منیره اومد و بعد هم سمانه و سمیرا و الهام......منتظر نرگس بودم ولی نیومد.....ساعت 9:30 که رفتیم سر کلاس نرگس اس داد کجایید؟ گفتم سر کلاس...گفت من تو سلفم.....ساعت 10 امتحان میانترم دیفرانسیل رو دادیم......من و شیدا و عاطفه و منیره و افسانه و چن نفر دیگه......ساعت 11 هم امتحان زبان ماشین......ساعت 12:30 اومدم پایین نرگس رو دیدم که چن ساعت تو سلف منتظر ما بود و کم کم بقیه هم اومدن....لقمه اولویه آورده بودم......من و شیدا و عاطفه.....یه جینگیلی به نرگس هم دادیم....نارنگی...عاطی و شیدا و دو تا الهام ها و یه سری ها رفتن سر کلاس شیوه ... نرگس رفت خونشون.....منم رفتم نمازخونه که بدرسم.... اونجا با چن تا دختره ترم بالایی آشنا شدم و گپ زدیم و بعد که اونا رفتن منم اومدم تو سلف......دیدم سمانه و زهرا و ملیحه اونجا نشستن رفتم تو جمعشون و تا ساعت 3:30 حرف زدیم......ساعت 3:30 الهام  پروژکتور رو آورد و شیدا و عاطی هم خداحافظی کردن و اومدن تهران......من و الهام و سمانه و ملیحه رفتیم سر کلاس سیستم عامل......یه کوچولو استرس داشتم......فصل 8 رو کنفرانس دادم ......انقد خسته بودم که نگو و نپرس....کاش هنوزم خونمون همون جا بود از اونجا هورت میشدم تو خونه.......ساعت 5:35 اینا با الهام و آرزو و یکی دیگه سوار اتوبوس شدیم و راهی خونه شدیم....تو راه با وجود خستگی شدید کلی با الهام صحبت کردیم....وسطای راه پیاده شدم و سوار ماشین پدر شدم و ساعت 7 خونمون بودم.......امروز حدوداً 80 تا مسیج بهم دادیم......... 

چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

نرگس جوووون......4

زینب: هارداسان؟.........بیز گلمیشیخ..........8:15......92.8.15....

نرگس: سلام.....کجایید؟....9:48.....

زینب : سلام سر کلاس، تو کجایی؟......

نرگس:تو سلفم....

نرگس: زینب کتاب شیوه ارائه منو از استاد بگیر.....

....

نرگس : سلام چطوری کثافت ؟ مُردی ؟ خبری ازت نیس چرا؟.....92.8.17....14:51.

زینب:سلام مرسی، تو چطوری؟.....خُل جوون من که هستم.......

نرگس: 2 روزه اس ندادی کجا هستی؟ کوفت....

زینب: مگه قراره هر دیقه بهت مسیج بدم مزاحمت بشم؟.....

نرگس: کوفتو مزاحم عزیزم.....هر دیقه که نه.....ولی هر روز باید اس بدی حالمو بپرسی.....

زینب:  إ ؟............مثلاً تو کی هستی که من باید یه همچین کاریو بکنم؟......

نرگس: من؟..... خب معلومه دیگه....نرگس خانوم دوس جون جون جونه شما......

زینب: اون که آره اما روتو کم کن.....

نرگس: خواهر خودت که میدونی روی من کم نمیشه....یه چیزی بخواه که امکان پذیر باشه.....

زینب: خب، باشه.....

نرگس: آفرین دخمل خوب........

.......

زینب : ســــــــلام ، حاج خانوم چطوریانی؟......92.8.20......

نرگس: سلام خانوم....خوبم تو چطوری؟ دلم واست تنگ شده....

زینب: غلط کردی........خدارو شکر که خوبی.....

نرگس: عجب بیشعوری هستیا!...نمیشه بهت ابراز احساسات کرد......

زینب: احساسات ابراز شدت تو حلقم..........

نرگس: کوفت عزیزم...

زینب: عوضی...

نرگس: ها ؟!

زینب : هیچی یعنی همون نرگس جووووووون خیلی دوستت دارم بود......

نرگس: آره تو که راس میگی.....

زینب : دیگه اونش به تو ربطی نداره......خودم میدونم و خدای خودم.....

نرگس: کوفت....دیوونه....

زینب : مزاحم نشو دیگه.......خواستم حالتو بپرسم همین.......شب خوش...11:14

نرگس: برو بخواب.....

.......

زینب : خواب دیدم شوهرت دزده........با إکیپشون ماشین مارو که دست من بود دزدید، من کلی فک کردم گفتم این شوهره نرگس بود، تحویلش دادیم به آگاهی، به مامان گفتم حتماً باید به نرگس بگم...........9:47....92.8.23...

......

نرگس: زینب دعا واسه من یادت نره ها.....

زینب: درسته که عددی نیستم ولی دیر گفتی خواهر، الان از هیئت اومدم.........23:19....

نرگس: من 10:30 اس دادما! یعنی میخوای بگی به یاد من نبودی؟....

زینب: آخه اونجا که من میرم آنتن نیست.........نه اصلاً، تو یه فاز دیگه بودم..........23:49...

نرگس: تو فاز سپیده یا خانم طالقانی یا دختر عمه جان ؟بی وفا شدی زینب خانم.....23:51

............

زینب : میدونستی اکسیژنی؟ آخه هر وقت میخوام چند لحظه بی خیالت بشم خفه میشم!!......92.9.4

نرگس: عاشقتم....دلم واست تنگ شده حسابی......

زینب : منم دلم برات تنگ شده اکسیژن......

........

زینب : امروز میام مطب.....92.9.5....

نرگس: دانشگاهی مگه؟...

زینب: نه الان از خونه میام بیرون.......11:54

زینب : چرا ج نمیدی پس؟.......غذا کم بخور، یه چی درست کردم برا توأم دارم میارم.....12:35

زینب : امروز سمانه هم هست؟.....15:09

نرگس: نُچ نیستش...

زینب: ایشالا 20 مین دیگه میرسم.....

زینب: نرگس تپل مُپل شدی......نی نی داری؟......20:13

نرگس:آره ! معلوم بود؟.....

زینب: آره......یه جینگیلی نشون داد.....آخــــــی......

نرگس: کوفت....دیوونه...چاق شدم واقعاً؟......

زینب: آره......میگم که یه جینگیلی.......یادم رفت تست کنم.....

نرگس: دیوونه....

زینب : سرت شلوغ بودااااا........عجق منی تو.....

نرگس: دو روزه وقت نفس کشیدن بهم نمیدن! قیافت عوض شده بود.....

زینب: آخی...........آره همه همینو میگن......

نرگس: چیکار کردی که همه همینو میگن؟.....

زینب: موهامو دادم تو.....مگه ندیدی؟......

نرگس: اونو که فهمیدم گفتم شاید ابروهاتو صفا دادی.....

زینب: اتفاقاً همه میگفتن دادی، گفتم به پیر به پیغمبر ندادم....

نرگس: از کجا معلوم که نداده باشی؟...

زینب:  خُب درآوردم زیرشو  نشون دادم دیگه.....

نرگس: باید درمیاوردی زیرشو به منم نشون میدادی....

زینب:  دیگه اونجا شلوغ بود نمیشد، توأم کار داشتی.....حالا بعداً درمیارم بهت نشون میدم...

نرگس:هرکی درنیاره نشون نده!....فردا کلاس داری؟....

زینب: در میارم........آره امتحان داریم.....منو شیدا.....

نرگس: ساعت چند؟

زینب: 10 تا 2.... 

پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

نرگس جوووون.....3

زینب : نمیدونم فردا بیام یا نه.......فقط سیستم عامل دارم اونم 3 تا 5:15....92.8.7....

نرگس: فردا صب بیا....

زینب: صب؟.....من واسه عصر زورم میاد از صب بیام؟!....

نرگس: یا صب بیا یا اصلاً نیا.....

زینب: چهارشنبه هم دارم.....أه خسته شدم....

نرگس:حالا مونده تا خسته بشی....

......

زینب: اتوبوس تموم شده دارم میام پیش تو........92.8.8....17:41.....

نرگس:آره بیا...

زینب: از خدا خواسته.......نه با دعا کن بیاد، فعلا تو ایستگاهیم.....

نرگس: بیا اینجا....دیگه نمیاد......شب باید بمونی.....

زینب: اومد....رفتم.......

نرگس: کوفت...عوضی.....

زینب: باو آدم شو دیگه.....

نرگس : هستم عزیزم.....

زینب : فردا کلاس داری؟

نرگس : آره ولی نمیرم.....

زینب: چرا؟

نرگس: شام مهمون دارم.....

زینب: کی؟

نرگس: محمدرضا رو پا گشا کردن......

زینب: آخی.....طیّبه خانومم هست؟....

نرگس: آره توأم بیا....

زینب: مرسی دیوونه.....نرگس باهات شوخی میکنمـا.........ناراحت نشی یه وقت......19:10.....92.8.8

نرگس:آره میدونی که من چقد ناراحت میشم.....

.......

نرگس : سلام چطوری؟ میخوای بیای دانشگاه؟....92.8.9..

زینب: سلام مرسی...آره چن مین دیگه اتوبوس سوار میشم.....9:19......

نرگس: اومدی یه سر بیا اینجا شلوارتو ببر........

زینب:اگه وقت شد چشم..........

نرگس: بی بلا....

زینب : عزیزم ناهار چی داریم؟....11:25

نرگس: گشنه پلو با خورشت دل ضعفه.....

زینب: کوفت....عوضی....

نرگس: جان؟....تیکه های خودمو تحویل خودم میدی؟....

زینب: ناهار امروز نشان دهنده شخصیتته.....

نرگس: ها؟ ندارم که....

زینب: ناهارت میکنم........

.........

زینب:سلام حالت چطوره؟.......92.8.12

نرگس: سلام خوبم! تو چطوری؟.....

زینب: منم خوبم، گفتم حالتو بپرسم....

نرگس: کوفت عزیزم.....

زینب: نه خوشم اومد..........یواش یواش داری بی حیا میشی....

زینب: رنگ پلیور؟.......92.8.13......

نرگس: کوفت...

زینب : بگو دیگه......

نرگس : نمیگم....

زینب: به درک خودم بعداً نگاه میکنم.....

نرگس: کوفت عوضی....

زینب: پس ببین خودت بگی بهتر نیست؟.....

نرگس: تو فک کن بنفش....

زینب: پر رنگ یا کمرنگ؟....

نرگس: پر رنگ..

زینب: خیلی خسیس...

نرگس: بفرست واسم اسشو....

زینب: هه، عمراً.....

.........
زینب : نرگس جان از مامی میپرسی شلواره من هزینه ش چقد میشه؟......92.8.14....18:10

نرگس: نچ نمیپرسم......

زینب:دختره خوبی باشو بپرسو بهم بگو.........

نرگس: من ؟ دختر خوب؟ ها؟ نمیشه ها.....

زینب: آدم نیستی که...

نرگس: خودم میدونم.......

زینب: آدم پرسیدی؟........19:42..

نرگس: خونه نیستم.....

نرگس: میگه قابل تورو نداره....23:09

زینب: نه، مرسی....بپرس بگو.....

نرگس: میگه 12...

زینب: اکی صب میای؟

نرگس : آره میام....

زینب : اکی شب خوج... 

پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

نرگس جووون.....2

زینب: عین کلاغ هی اومدن اینجوری نوک زدن دختره منو برداشتن بردن.........بَهـَــ...............92.8.1.....22:17

نرگس: دیوونه....

زینب: عین کلاغ..........وای خیلی خوشم اومده از این جمله...

نرگس: از دست تو زینب...

.......

زینب: طیّبه خوبه؟.........92.8.2...09:05...

نرگس: خل شدی رفت..... دختر خوبی بودی....حیف شدی....

نرگس : دارم دیوونه میشم زینب! مثل اینکه عمه هام دارن به خواستشون میرسن....دیشب تا صب نخوابیدم......!..

زینب : آخه مگه چی شده؟....چه خواسته ای؟.....92.8.2

.........

نرگس : عروس داییم میشی؟...92.8.2......20:48...

زینب: نرگس چرتو پرت نگو.........

نرگس: عَه....چرتو پرت چیه؟ جدی میگم.....

زینب: نه...

.........

زینب: چطوری دختر عمه...؟.........92.8.3..14:56

نرگس: خوبم عروس دایی جونم......

زینب: طیّبه چطوره؟.....

نرگس: خوبه داره میاد اینجا....

زینب: إ؟.....مامانم میگه به طیبه خانوم سلام برسون........

نرگس: بگو به طیبه یا داداشش؟

زینب: نه اینم مثه من کلید کرده رو طیّبه....

نرگس: هه....کلاغ...

زینب: مامان میگه به معصومه خانوم بگو هر وقت رفت بانه منم ببره....

نرگس: باشه چشم...

زینب: دختر عمه......

نرگس عروس دایی!!.....

زینب: طیّبه خانوم چی آورد؟.....

نرگس: کوفت.... دستم بهت برسه کشتَمت....

زینب: خب اون موقع دیگه عروس دایی نداری دختر عمه جوون....

نرگس: شما که دیشب جواب رد دادی خانوم.....

زینب: من؟........کی؟...

نرگس: آره....دیشب که ترسیده بودی....

زینب : یادم نیست.....

نرگس: غلط کردی عروس داییمی....

زینب: خف باو، واسه خنده میگم.......

.......

زینب : خوابه طیّبه خانوم رو دیدم........92.8.4....10:13.....

..........

نرگس: خواهش محمدرضا اینجا بود....92.8.6....

زینب: طیّبه خانومم؟...

نرگس: نه نبود....

زینب:اکی خیلی هم خوب...د.....شب بخیر....23:18 ....92.8.6...

نرگس : شب بخیر عزیزم....دوستت داریما خانم....

زینب : چوخ دانیشما.........

نرگس: دوست دارم ... دوست دارم..... دوست دارم...

زینب: چوخ چوخ دانیشیسان.....

نرگس: همینه که هست....

زینب:  إلَ بوودِ که وار؟...

نرگس: بعله....

زینب: بعله و بلا......بخواب مزاحم نمیشم.....

نرگس: مراحمی....

............. 

پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

نرگس جووون......1

نرگس: سلام زینب خاتون.چطوری؟......92.7.27....10:43

زینب:سلام مرسی....

نرگس: چه خبر خواهر؟ خوش میگذره؟

زینب: سلامتی،خوش که نه ولی بدم نمیگذره......

نرگس : مامانت پیغامی چیزی نداده به من برسونی؟

زینب: نه

نرگس: چه عجب...

............

نرگس: زینب سه شنبه شب میمونید خونه ما؟ کسی نیست خونمون....92.7.28

زینب: نه دیگه عزیزم، ما با مرغا نمیپریم.....

نرگس: إ؟ هنوز مرغ نشدم..بیاین دیگه. دلم خیلی واستون تنگ شده....

زینب: الساعه اونجاییم......فک نکنم اجازه بدن....

نرگس: به مامانم میگم زنگ بزنه با مامانت صحبت کنه

زینب: اصلاً حرفشم نزن......

نرگس: چرا؟

زینب: نمیشه. بعشم ما چهارشنبه کلاس نداریم واسه چی بمونیم، دیدی که هفته قبل بابام اومده بود دنبالم اصلا اجازه نمیده.....

نرگس: مامانم زنگ بزنه راضیش میکنه....چهارشنبه صبح میرید دیگه....

زینب : نه....

...................

نرگس: فردا میاید دانشگاه؟.....92.7.30....

زینب: بلی....

نرگس: آخ جون....نمیذارم برید سرکلاس...ساعت 8 دیگه؟.....

زینب: بلی.......یعنی چی نمیذارم برید سر کلاس؟؟

نرگس: ینی تو سلف میشینیم.....لپ تابتو بیار....

زینب: نه باو استادش گیره نمره کم میکنه..........من اونجا بودم لپ تاب می آوردم که از تهران بیارم، یه چی میگیـا....

نرگس:اکی هر جور راحتی...

زینب: بی زحمت برا من یه مداد بیار.....92.8.1.....

نرگس: نرسیدید هنوز؟ کی  میرسید؟....

زینب: نه، نمیدونم شاید 10 مین دیگه....08:07

........... 

پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

روز دوشنبه 92.9.4

یه روز که نرگس اومده بود خونمون....

دیدم هی میگه بیا پایین زینب.....

آخه من رو صندلی؛ جلوی لپ تاب  نشسته بودم، اون رو زمین بود..........گفتم چیکار داری خُب؟؟؟؟...بگو.... گفت تو بیا....با صندلی چرخیدم به سمتش.... .دیدم دیوانه یه مشت سنگ با خودش آورده..........از کیفش آورد بیرون.....گفت بیا یه قُل دو قُل بازی کنیم......گفتم یه قُل دو قُل چیه؟؟....گفت بازی نکردی؟ گفتم نــع.....گفت خیلی باحاله یه قُلش اینجوریه.....دو قُلشم اونطوری....سه قُل و چهار قُلم پیاده کرد و......... گفتم جمع کن بابا اینکارا چیه....سرکاری بنده خدا......هیچی دیگه جمع کرد اومد نشست رو تخت....آخی.....یادش بخیر...همون روزی بود که لاکا رو باز کردیم...همون روز که نرگس تا ساعت 3:30 اینا خونمون بود و هی نمیذاشتم بره........گفت زینب تولد پسرداییمه باید برم کیک درست کنم....مجید؟؟؟؟......نمیدونم من اینارو یادمه.......

همون روز که با سپیده تلفنی حرف زدم...........من بهش زنگ زدم ج نداد چن مین بعد خودش زنگ زد .....گفت الان از دانشگاه اومده و رفته بوده ناهار میل کنه و گوشی پیشش نبوده.......یه چن مین باهم حرف زدیم.....

بعد با فاطمه دوست خیلی قدیمیم صحبت کردیم فک کنم بعد از 4 سال اونم من اشتباهی بهش زنگ زدم که گفت زیــنب دیوونه کجایی؟!.......

بعدم زنگ زدم به دختر عمه جان، بابت لاک ها تشکر کردم.......چقدر تعجب کرده بود....چون اولین بار بود بهش زنگ میزدم....چقدرم خوشحال شد......

همون روز که تا ساعت 7 اینا تنها بودم.....همون روز که با نرگس بستنی لیتری(کیلویی) با طعم کاکائویی که از آقای ایمانی خریده بودیم رو خوردیم......نرگس هم کرانچی و اینا خریده بود.......

همون روزی که تا شب هیچی جز بستنی نخوردم......اینکه خرداد ماه بود رو قشنگ یادمه.....فک کنم بعد امتحان آتاماتا بود یعنی 2 خرداد 92 روزپنجشنبه......

آخـــــــــــی.......چقدر دلم تنگ شد.....واقــــــــعن تنگ شد........وای از این خاطــــره ها......وای..........

 

سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

روز سه شنبه 92.8.28

تنها در اتوبوس.......وای چقدر هوا سرد بود.......تنها در سلف.......تنها از ساعت 8 تا 9:30 اینا.....لواشک....اون دختره که حقوق میخوند......استاد زبان ماشین......چهارمین جلسه از معادلات دیفرانسیل و آخرین جلسه.......سیستم عاملم که به خاطره سرد بودن هوا پیچوندم......آرزوی بستنی قیفی وانیلی موند به دلم......

مریم متأهله خودش........داره......

معادلات لاپلاس....لپه، نخود، عدس ، لوبیا......

خوردن بستنی سالار.....کرانچی.....پفک نمکی......پُفیلا......

شب هم دایی جان مهمانمون بودن........

جمعه 1 آذر 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 112
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 144
بازدید ماه : 142
بازدید کل : 6897
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 112
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 144
بازدید ماه : 142
بازدید کل : 6897
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->