Lustrous moon & venus & love

God is one


*گریه امام زمان بر اسیری زینب(س)*

حاج ملا سلطانعلی ، که از جمله عابدان و زاهدان بود ، می گوید:

در خواب به محضر مبارک امام زمان (ع) مشرف شدم ، عرض کردم:

مولای من ! آنچه در زیارت ناحیه ی مقدسه ذکر شده است که " فلا نذبنک صباحأ و مساء و لا بکین عینک بدل الدموع دماء " صحیح است ؟

فرمود : آری!

گفتم : آن مصیبتی که در سوگ آن ، به جای اشک خون گریه می کنید ، کدام است ؟ آیا مصیبت علی اکبر است ؟

فرمود : نه ! اگر علی اکبر زنده بود ، او هم در این مصیبت ، خون گریه می کرد!

گفتم : آیا مقصود مصیبت حضرت عباس (ع) است ؟

فرمود : نه ! بلکه اگر حضرت عباس هم در حیات بود ، او نیز در این مصیبت خون گریه می کرد!

عرض کردم : آیا مصیبت حضرت سید الشهداء (ع) است ؟

فرمود : نه ! اگر حضرت سید الشهداء (ع) هم بود ، در این مصیبت ، خون گریه می کرد!

پرسیدم : بس این کدام مصیت است ؟

فرمود:

مصیبت اسیری عمه ام زینب (س) است.

سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

*زیتب کبری کنار بدن پاره پاره*

حمید بن مسلم ( از سربازان دشمن)

می گوید:

به خدا سوگند زینب دختر علی (ع) را فراموش نمی کنم که در کنار بدن های باره باره ، ناله و گریه می کرد و با صدای جانسوز و قلب غمبار می گفت:

فریاد ای محمد ! درود فرشتگان آسمان بر تو باد ، این حسیت توست که در خون غوطه ور است ، اعضایش قطع شده ، و دختران تو به عنوان اسیر ، عبور داده می شوند...

و در روایت دیگر آمده که حضرت زینب (س) سخنان دیگری فرمود ازجمله گفت:

ای جد بزرگوار ، این حسین توست که سرش را از قفا بریده اند ، لباس و عمامه اش را به یغما برده اند ، بدرم به فدای آن کسی که با غم ها و داغ های فراوان شهید شد ، بدرم به فدای آن تشنه کامی که با لب تشنه جان داد ، بدرم به فدای آن کسی که قطرات خون از محاسن شریفش می ریزد...

در بعضی از روایات آمده:

اهل بیت (ع) ، عمر سعد را سوگند دادند آن ها را از کنار قتلگاه عبور دهند ، تا تجدید عهد با شهدا بنمایند.

راوی می گوید:

زینب کبری (س) به گونه ای روضه خواند و گریه می کرد که سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گریه و گفتار زینب (س) گریه کرد

سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

* تولد زینب و گریه ی بیامبر بر مصایب آن حضرت*

زینب کبری (س) روز بنجم جمادی الاول سال 5 یا 6 هجرت در مدینه چشم به جهان گشود . خبر تولد نوزاد عزیز ، به گوش رسول خدا (ص) رسید . رسول خدا (ص) برای دیدار او به منزل دخترش حضرت فاطمه (س) آمد و به دختر خود فرمود:

" دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برایم بیاور تا او را ببینم

فاطمه (س) نوزاد کوچکش را به سینه فشرد ، بر گونه های دوست داشتنی او بوسه زد ، و آن گاه به بدر بزرگوارش داد . بیامبر (ص) فرزند دلبند زهرای عزیزش را در آغوش کشیده ، صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشک ریختن کرد.

فاطمه (س) ناگهان متوجه این صحنه شد و در حالی که شدیدأ ناراحت بود از بدر برسید : بدرم ، چرا گریه می کنی !؟

رسول خدا (ص) فرمودند:

" گریه ام به این علت است که بس از مرگ من وتو ، این دختر دوست داشتنی من سرنوشت غمباری خواهد داشت ، در نظرم مجسم گشت که او با چه مشکلات دردناکی رو به رو می شود و چه مصیبت های بزرگی را به خاطر رضای خداوند با آغوش باز استقبال می کند."

در آن دقایقی که آرام اشک می ریخت و نواده ی عزیزش را می بوسید ، گاهی نیز چهره از رخسار او برداشته به چهره ی معصومی که بعدها رسالتی بزرگ را عهده دار می گشت خیره خیره می نگریست و در همین جا بود که خطاب به دخترش فاطمه (س) فرمود:

" ای باره تن من و روشنی چشمانم ، فاطمه جان ، هر کس که بر زینب و مصایب او بگرید ثواب گریستن کسی را به او می دهند که بر دو برادر او ، حسن و حسین گریه کند.

سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

پیروزی در دنیا و آخرت با زیارت امام حسین(ع)

 پیروزی در دنیا و آخرت با زیارت امام حسین علیه السلام

امام حسین

یکی از پادشاهان عرب(1) ، روزی به قصد شکار به همراه ملازمان رکاب، قصر شاهی را ترک کرد و به صحرا رفت . ندیمانی پیش از او به صحرا رفته بودند که شکارگاه را وارسی کنند، تا پادشاه به شکار بپردازد. پادشاه به شکارگاه درآمد و به دنبال آهویی تاخت تا او را شکار کند. ملازمان به رکاب او نرسیدند و شاه در بیابان گم شد و بعد از ساعت ها، دست از پا درازتر،نه صیدی شکار کرده بود و نه رمقی برایش مانده ، افزون بر آن در بیابان نیز سرگردان !

از دور دست بیابان ، کپری را دید و به قصد نجات جانش، عازم آن خیمه گردید و به آن صوب(2) راهی شد ، نزدیک آن سرا، که رسید به رسم ادب، ندا درداد  و صاحب کپر را صدا زد . عجوزه ای(3) از کپر بیرون آمد و بعد از سلام ، گفت: به سرای ما خوش آمدی، رکاب سبک کن و قدری بیاسا و جرعه آبی بنوش! پادشاه از اسب پیاده شد و دمی بیاسود و پیره زن، کاسه آبی گوارا به او نوشاند  و او را عزیز و مهربان داشت و در شاه نشین کپر جای داد و لحظاتی نگذشته بود که دوباره قزقونی(4) شیر، برای پادشاهی که نمی دانست کیست آورد. پادشاه قزقون  شیر را نیز سرکشید، کم کم سروکله مرد کپر پیدا شد و چون میهمان را در سرا دید به غایت خوشحال گردید و به زن گفت: از میهمان پذیرایی کرده ای؟ عجوزه گفت آری با آب و شیر از او پذیرایی کرده ام ! مرد برآشفت و گفت چرا بز را بسمل(5) نکرده ای؟ عجوزه گفت: تنها ممر معاش ما همین بز است! چگونه او را بسمل کنم؟ از گرسنگی به حرج گرفتار شویم.

از امام صادق نقل شده است که فرمود: بدرستیکه خدای تعالی در روز عرفه نخست به زائران حرم امام حسین "علیه السلام" نظر می کند، سپس به حاجیانی می نگرد که در صحرای عرفه برای رضای خدا وقوف نموده اند

 

مرد برخواست و خود بز را بسمل کرد و طبخ نمود و پادشاه از آن غذا تناول نمود ، کم کم ملازمان پادشاه از راه رسیدند و آن مرد و زن، دریافتند که او پادشاه بلاد(6) عرب است .

شاه از میهمان نوازی آنان شگفت زده بود! چرا که آنان نمی دانستند از چه کسی پذیرایی میکنند، صرفاً چون میهمان بود او را گرامی داشتند و تمام دارائیشان را به پای او ریختند و بزی که خلاصه زندگیشان بود برای او سربریدند و اکنون، برای امرار معاششان هیچ ندارند.

پادشاه عرب که خود شاهد این ماجرا بود ، قضیه را در دربار به بحث گذاشت و از دولتمردان خواست نا نظر خود را راجع به چگونگی جبران محبت و مهربانی این زوج بیابان نشین سخاوتمند،  بیان دارند .

ابتدا وزیر مالیه گفت : در ازای بزی که بسمل  کرد، پنجاه بز به او بدهید!

سردار سپاه که قدری منصف تر بود گفت: به او گله ای هزار تایی بز و مقداری دینار بدهید، تا زندگی خوبی را در بیابان بگذراند.

دیگری گفت:او را به دربار آورید و از ملازمان سازید تا از شما راضی شود!

در پایان؛ شاه از صدراعظمش که مردی منصف و اندیشمند بود، پرسید رای شماچیست؟ وی پاسخ داد: بگذارید تا من نظر ندهم، شاه گفت: سخنان شما معمولاً راهگشا است بگویید تا بشنویم. ناگزیر؛ صدراعظم گفت : امکان جبران این محبت و مهربانی برای شاه مقدور نیست! شاه گفت چگونه ؟ صدراعظم گفت: آن عرب کریم و سخاوتمند،  هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و پیشکش شاه کرد! درست است؟ شاه گفت: آری همین گونه است که میگویی! صدراعظم گفت: انصاف آن است که شما نیز هر چه دارید در طبق اخلاص نهید و پیشکش او کنید، تا محبت و مهربانی او جبران شود! بنابراین؛ هر مقدار  از هر چه دارید، به او ببخشید، جبران محبت او نشده است!  پس بهتر است نام این دلجویی را جبران محبت ننهیم!

با توجه به داستان گذشته، به این روایت ها توجه نمایید :

1- عن الامام الصادق "علیه السلام" انه قال: «ان الله تعالی یوم عرفة ینظر الی زوار الحسین "علیه السلام" فیغفر لهم ذُنوبهم و یَقضی لهُم حوائجهم قبل ان ینظر الی اهل الموقف بعرفة» (7) از امام صادق نقل شده است که فرمود: بدرستیکه خدای تعالی در روز عرفه نخست به زائران حرم امام حسین "علیه السلام" نظر می کند، سپس به حاجیانی می نگرد که در صحرای عرفه برای رضای خدا وقوف نموده اند .

امام حسین

2- عن الامام الصادق "علیه السلام" قال: «إِذَا کَانَ یَوْمُ عَرَفَةَ نَظَرَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَى زُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ "علیه السلام" فَقَالَ ارْجِعُوا مَغْفُوراً لَکُمْ مَا مَضَى وَ لَا یُکْتَبُ عَلَى أَحَدٍ مِنْکُمْ ذَنْبُ سَبْعِینَ یَوْماً مِنْ یَوْمِ یَنْصَرِفُ»(8)  باز از امام صادق نقل شده است که فرمودند: وقتی که روز عرفه می شود، خداوند تعالی به زوار قبر حسین (ع) نگاه کرده می فرماید :برگردید که گناهان گذشته شما بخشیده شد و از روزی که از زیارت سید الشهداء"علیه السلام" برمی گردید،  گناه هفتاد روز شما نوشته نمی شود .مطابق مضمون این روایت ، احادیث دیگری ، نیز  در کتاب های مختلف، موجود است که ما به این دو روایت، بسنده نموده ایم، به نظر می رسد ،یکی از  حکمت های عارفانه ای که می توان بر این فضیلت و این کرامت، که مخصوص اباعبد الله الحسین "علیه السلام" است، برشمرد،مشابه همان داستانی است ، که ذکر آن گذشت .

شرح این ماجرا این است : باید توجه داشت که بهترین انسان در روزگار خود، یعنی حضرت اباعبد الله الحسین"علیه السلام" ، همه هستی خود و قیمتی ترین داشته های خود را برای خشنودی پروردگار جلیل ، پیشکش درگاه او نموده است! چرا می گوییم او بهترین انسان در زمان خود است ؟ پاسخ این است که ایشان، دومین پیشوای شیعیان ، دارای مقام عصمت ، با تقواترین انسان در زمان خود ، حکیم ترین انسان زمان خود ، تیزبین ترین و نکته سنج ترین انسان ، کریمترین انسان ، دانشمندترین انسان،  خداجوترین عالم ربانی و آقای جوانان اهل بهشت است و مضافاً از جهت حسب و نسب فرزند امیرالمومنین علی بن ابی طالب "علیه السلام" و فاطمه زهراء"سلام الله علیها"سرور بانوان عالم است و همچنین سبط گرامی پیامبراکرم "صلی الله علیه واله و سلم"  و خدا  تمام هستی چنین انسانی، از جان و همسر  و خواهر و مال و فرزند و ..... را به عنوان قربانی درگاه خویش، پذیرفته است، پس گزاف نیست اگر پادشاهی خویش بر ملک و ملکوت را به او عطا نماید . بنابراین "خداوند جلیل"  موهبتی به او ارزانی داشته، که بخشی از آن، توجه به زائران اوست! چه در روز عرفه، پیش از آنکه نگاه کند  به حاجیان صحرای عرفات و چه در تمام روزها.

شایان ذکر است؛  هر گامی که انسان برای حضرت اباعبد الله الحسین "علیه السلام" بردارد ، هزاران برابر برای او در دنیا و آخرت، جبران می شود. در همین راستا  به  احادیث زیر توجه نمایید  و ملاحظه کنید که افزون بر اینکه زیارت اباعبدالله الحسین "علیه السلام"توفیقی است وصف ناشدنی ، گناهان شما نیز با زیارت اباعبدالله الحسین "علیه السلام" پاک می شود و همچنین خانه های زیبای بهشت، جایگاه زائران اباعبد الله الحسین "علیه السلام" است  .

از امام رضا"علیه السلام" نقل شده که فرمودند: ای پسر شبیب ! اگر خوشحال می شوی که ملاقات کنی خداوند را و گناهی برتو نباشد ،پس حسین"علیه السلام" را زیارت کن ای پسر شبیب ! اگر دوست داری که در خانه های (زیبای) ساخته شده در بهشت با نبی اکرم "صلی الله علیه و اله و سلم" باشی پس قاتلین حسین"علیه السلام" را لعن کن

 

1 - عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الامام الصادق"علیه السلام" قَالَ«مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ فِی کَرَامَةِ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ فِی شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍ"صلی الله علیه و اله و سلم"فَلْیَکُنْ لِلْحُسَیْنِ ع زَائِراً یَنَالُ مِنَ اللَّهِ أَفْضَلَ الْکَرَامَةِ وَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ لَا یَسْأَلُهُ عَنْ ذَنْبٍ عَمِلَهُ فِی حَیَاةِ الدُّنْیَا وَ لَوْ کَانَتْ ذُنُوبُهُ عَدَدَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ جِبَالِ تِهَامَةَ وَ زَبَدِ الْبَحْرِ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع قُتِلَ مَظْلُوماً مُضْطَهَداً نَفْسُهُ وَ عَطْشَاناً هُوَ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ» (9) از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمودند : کسی که اراده کرده در کرامت الهی در روز قیامت قرار گیرد و در شفاعت محمد "صلی الله علیه و اله و سلم"جای داشته باشد ، پس زیارت کننده ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) باشد!، با فضیلت ترین کرامتها و بهترین ثوابها  از طرف خداوند به او هدیه می شود و در زندگی دنیا، از گناه کردار او سوال نمی شود! اگر چه عدد گناهان او به تعداد ریگهای انبوه وکوههای مکه و کفهای دریا باشد(چنانچه حق کسی را ضایع نکرده باشد و حق الناسی به گردن او نباشد) بدرستی که حسین بن علی"علیه السلام"مظلوم کشته شد و ستم شده بر او در حالی که او و خانواده اش تشنه بودند .

2 -  عن الامام  الرِّضَا "علیه السلام" فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ وَ لَا ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ الْحُسَیْنَ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیَّةَ فِی الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِیِّ "صلی الله علیه و اله و سلم" فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ "علیه السلام" فَقُلْ مَتَى ذَکَرْتَهُمْ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (10) از امام رضا"علیه السلام" نقل شده که فرمودند: ای پسر شبیب ! اگر خوشحال می شوی که ملاقات کنی خداوند را و گناهی برتو نباشد ،پس حسین"علیه السلام" را زیارت کن ای پسر شبیب ! اگر دوست داری که در خانه های (زیبای) ساخته شده در بهشت با نبی اکرم "صلی الله علیه و اله و سلم" باشی پس قاتلین حسین"علیه السلام" را لعن کن . و اگر خوشحال می شوی برای تو مثل ثواب شهدایی که با حسین"علیه السلام" بودند . پس وقتی که یاد کنی آنها را بگو : ای کاش با شما بودم، و رستگار می شدم رستگار شدنی بزرگ.

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

مدت اسارت حضرت زینب(س) و زندگی آن حضرت بعداز آزادی

حضرت زینب (س) بعد از واقعه جانسوز عاشورا و حادثه کربلا حدود یک سال و شش ماه زندگى کرد. حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر باقى بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه در واقع رهبرى بازماندگان بر عهده امام سجاد (ع) بود، اما به ظاهر زینب کبرى (س) رهبرى را برعهده داشت.

سخنرانى قهرمانانه زینب (س) در کوفه، موجب تحول در افکار عمومى شد. وى در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش مى‏نازید و مى‏گفت: "کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟!" با شهامت و شجاعت و صف ناپذیرى گفت: "ما رأیت الا جمیلا؛(1) جز زیبایى چیزى ندیده‏ام". شهادت براى آنان مقدر شده بود. آنان به سوى کشتن گاه خویش رفتند به زودى خداوند آنان و تو را مى‏آورد تا در پیشگاه خداوند داورى خواهید.(2)

آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد (ع) را صادر کرد، زینب (س) با زیرکى تمام، زمام عواطف را به دست گرفت و برادر زاده‏اش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش. به دنبال حرکت زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام سجاد (ع) منصرف شد.(3

کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومى را متحول نماید. در جلسه‏اى که یزید به عنوان پیروزى ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریده حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوب‌د‌ستى به صورتش مى‏زد، زینب کبرى (س) با سخنرانى خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.

در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پى تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخى حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخى دیگر گفته‏اند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال 62 هجرى درگذشت.(4)

برخی بر این دیدگاه می‌باشند، که بعد از ورود کاروان اهل بیت(ع) از شام به مدینه، دلیل روشنی نداریم که حضرت زینب از مدینه بیرون رفته باشد، بنابر این آن حضرت، در همان مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شد، اما مکان دفن او در بقیع مشخص نیست همان طور که شخصیت‌های بزرگ دیگری از اهل بیت(ع) در بقیع مدفون هستند و مکان قبر آنان مشخص نمی‌باشد.(5)

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

پیشگویی امام علی(ع) درباره اسارت حضرت زینب (س)

واپسین لحظات عمر مبارک امیر مؤمنان علی علیه السلام بود، آن حضرت بر اثر ضربت ابن ملجم، با فرقی شکافته و چهره‏ای خونین بر بستر افتاده بود . زینب کبری علیها السلام به کنار پدر آمد و عرضه داشت: بابا جان! روزی ‌ام ایمن ضمن نقل حدیثی به من چنین و چنان گفت، اگر آن حدیث صحیح است، دوست دارم دوباره از زبان شما بشنوم .

علی علیه السلام فرمود:

دخترم! حدیث‌ام ایمن صحیح است، گویا تو و دختران اهل بیت را می‏نگرم که به صورت اسیر و در نهایت پریشانی وارد این شهر (کوفه) می‏کنند، به گونه‏ای که بیم دارید مردم به سرعت‏شما را بربایند . دخترم! آن روز صبر کنید، صبر کنید . سوگند به خداوندی که دانه را می‏شکافد وانسان را خلق می‏کند، در آن روز در سراسر روی زمین غیر از شما و دوستان و شیعیان شما، دوستی دیگر برای خدا نخواهد بود . هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این خبر را به ما داد، فرمود:

"شیطان در آن روز از خوشحالی پرواز می‏کند و در روی زمین جولان می‏دهد و به شیاطین و عوامل خود می‏گوید: ای گروه شیاطین! ما خواسته خود را از فرزندان آدم دریافت نمودیم و هلاکت آنان را به نهایت رسانیدیم، ما وارث آتش شده‏ایم [که فرزندان آدم را دچار آن کنیم] مگر آن افرادی که به این گروه یعنی آل محمد صلی الله علیه و آله متوسل شوند. شما تلاش کنید تا مردم به آل محمد صلی الله علیه و آله مشکوک شوند . مردم را بر دشمنی آنان تحریک و تشویق نمایید"*

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

سرنوشت "خولی" بعد از واقعه کربلا

«خولي» همان ملعوني بود كه سر حضرت امام حسين عليه السلام را برداشت و براي اينكه پاداش بگيرد براي ابن زياد عليه العنه آورد.

يكي ازكساني كه در ليست ماموران مختار براي دستگيري بود، خولي بود.

همانطور كه گفته شد خولي سر مبارك امام حسين(ع) را به همراه خود آورد و در روي چيزي كه شبيه تنور بوده است و در پوش داشت، گذاشت تا روز بعد آن را به نزد ابن زياد ببرد.

نوشته اند كه خولي دو همسر داشت: يكي از زنانش شيعه و از دوستدار اهل بيت(ع) بود. او شب هنگام مشاهده كرد كه نوري از سر ساطع مي شود و متوجه شد كه اين سر، متعلق به امام حسين(ع) است.

از وقتي «عيوف» دختر مالك كه از دوستداران اهل بيت(ع) بود متوجه اين كار خولي شد، با او دشمن شد.(1)
روزي مختار عده اي را براي دستگيري «خولي بن يزيد اصبحي» فرستاد.

فرستادگان مختار وارد منزل خولي شدند. او ترسيد و در توالت منزلش پنهان شد.

«عيوف» به فرستادگان مختار گفت: دنبال چه كسي هستيد؟
آنها گفتند: همسرت كجاست؟

عيوف گفت: نمي دانم، ولي با دست به محل پنهان شدن خولي اشاره كرد! ياران مختار خولي را دستگير كردند و او را در حالي كه چيزي روي سر خود نهاده بود بيرون آوردند و همان جا او را كشته و بدنش را در آتش سوزاندند2.

1-سرنوشت قاتلان شهداي كربلا- ص 29،عباسعلي كامرانيان
2-كامل- ابن اثير ج 4 ص 240

 

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

سرنوشت عمرسعد بعداز واقعه کربلا

سرنوشت عمرسعد بعد از واقعه كربلا

 

یكی از كسانی كه نزد مختار دارای موقعیت خاصی بود و مختار او را به خاطر قرابت و نزدیكی او با امیرالمؤمنین(ع) گرامی می داشت «عبدالله بن جعده بن هبیره» بود.

عمربن سعد نزد عبدالله بن جعده آمد و به او گفت: «برای من از مختار امان بگیر!» عبدالله وساطت كرد! و مختار این امان نامه را برای او نوشت: «این امان نامه ای است از مختار بن ابی عبید برای عمربن سعد بن ابی وقاص، تو در امان هستی به امان خدا، خودت و مالت و اهل و فرزندانت و تو به خاطر آنچه كرده ای، تا زمانی كه اطاعت كنی و در خانه و شهر و نزد اهلت بمانی و حادثه ای به وجود نیاوری در امان خواهی بود.»

پس از آن، مأموران مختار و پیروان آل محمد(ص) و دیگران، او را می دیدند و مزاحم او نمی شدند و گروهی بر این امان نامه شهادت دادند و مختار هم عهد و پیمان بسته بود كه به این امان نامه وفادار باشد، مگر این كه عمر بن سعد حادثه ای بیافریند و خدا را بر این امر گواه گرفت.

مختار روزی به یارانش گفت: «فردا مردی را خواهم كشت كه دارای این نشانه هاست: قدم هایی بزرگ، چشمان او در گودی فرورفته و ابروانش به هم چسبیده و كشته شدن او، مومنان و فرشتگان مقرب را شاد و خوشحال می كند.»

«هیثم بن اسود نخعی» نزد مختار بود، از آن نشانه ها دانست كه مقصود او، عمر بن سعد است، به منزل آمد و فرزندش «عریان» را طلب كرد و او را نزد عمربن سعد فرستاد تا وی را از تصمیم مختار آگاه كند و به او بگوید كه: «از خودت مواظبت كن.»

عمربن سعد گفت: «خدا پدرت را جزای خیر دهد! كه شرط برادری را به جای آوردی، ولی مختار بعد از امان نامه ای كه به من داده است چگونه می تواند كه با من چنین كند؟!»

از این رو هنگامی كه شب شد از منزلش بیرون رفت و غلامش را از تصمیمی كه مختار درباره او گرفته و همچنین از امان نامه مختار آگاه كرد.

غلامش به او گفت: «مختار با تو شرط كرده است كه تو كاری انجام ندهی چه حادثه ای بالاتر از این كه تو، خانه و اهل خود را رها كرده و به اینجا آمده ای! هم اكنون بازگرد و بهانه ای برای نقض آن امان نامه به دست مختار نده.»
عمربن سعد نیز بازگشت. خبر رفتن عمر سعد را به مختار رساندند، مختار گفت: «مرا برگردن او زنجیر و سلسله ای است كه او را دوباره بازگرداند.» صبح روز بعد مختار «ابوعمره» را فرستاد و به او فرمان داد كه عمربن سعد را بیاورد، ابوعمره بر عمربن سعد وارد شد و به او گفت: «امیر را اجابت كن.»

عمر برخاست ولی از فرط اضطراب و رعب و وحشت، قدم بر روی لباس هایش گذاشت و لغزید، ابوعمره با شمشیر به او حمله كرد و او را از پای درآورد و به هلاكت رساند و سر او را در دامن قبایش گذارده و آورد و نزد مختار گذاشت.
مختار به «حفص» پسر عمر بن سعد كه نزد وی بود رو كرد و گفت: «این سر را می شناسی؟» حفص گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و در ادامه گفت: «آری و بعد از او خیری در زندگی نیست.»

مختار گفت: «راست گفتی تو نیز بعد از او زنده نخواهی بود، حفص را به پدرش ملحق كنید.» پس حفص را نیز كشتند و سر او را نزد عمر بن سعد گذاشتند.

سپس مختار گفت: «عمر بن سعد را به جای حسین(ع) و حفص فرزند او رابه جای علی بن الحسین (علی اكبر) كشتم، اما این دو هرگز قابل مقایسه و برابری با آن دو نخواهند بود. به خدا سوگند اگر من سه چهارم قریش را به هلاكت برسانم برابر ارزش انگشتی از انگشتان حسین(ع) نخواهد بود.»(1)

لازم به یادآوری است كه علت شتاب مختار در كشتن عمربن سعد این بود كه یزیدبن شراحیل انصاری نزد محمدبن حنفیه آمد و بر او سلام كرد و بین آنها سخنانی رد و بدل شد تا این كه صحبت از مختار به میان آمد، محمدبن حنفیه گفت: «مختار می پندارد كه شیعه ماست در حالی كه قاتلان حسین(ع) با وی همنشینی می كنند.» یزیدبن شراحیل چون به كوفه بازگشت، نزد مختار آمد و او را از آنچه محمدبن حنفیه گفته بود آگاه كرد، به این دلیل مختار تصمیم بر كشتن عمربن سعد گرفت.(2)

مختار سر عمربن سعد و پسرش حفص را برای محمدبن حنفیه فرستاد و این نامه را برای او نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، برای مهدی(3) محمدبن علی، این نامه از مختاربن ابی عبید، سلام بر تو این مهدی، من خدا را حمد می كنم، آن خدایی كه شریكی ندارد اما بعد، خدا مرا عذابی برای دشمنان شما قرار داده است، دشمنان شما برخی اسیر و گروهی متواری و فراری و دسته ای كشته و بعضی رانده شده اند، پس خدا را حمد می كنم كه قاتلان (خاندان) شما را كشت و یاوران شما را یاری كرد. من سر عمر بن سعد و فرزندش را نزد تو فرستادم و بر هر كسی از قاتلان حسین(ع) و اهل بیتش كه دست یافتم او را كشتم و خدا از انتقام گرفتن از باقیمانده آنان ناتوان نیست و من تا زمانی كه بر روی زمین از آنها كسی باشد آنها را رها نمی كنم پس نظر و رأی خودت را برای من بنویس تا من از شما پیروی كرده و بر آن باشم، سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد.»(4)

سپس مختار هر كه را كه گفتند او از قاتلان حسین(ع) و پیروان او و دشمنان حسین(ع) است به هلاكت رساند و به آتش كشید و خانه آن را كه فرار كرده بود خراب كرد.(5)

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

عشق

 

گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه می کنی
گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی میشود که با آن زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق آنقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

من به تو خیره شدم

من به تو خیره شدم
من به تو مات دوختم
من که از نگاهت در میان تنهاییم سوختم
از طپش تنهایی سکوتم بر تو خیره شدم
آن زمان که تو را از بر خواندم
در ذهنت تیره شدم
به شکل خاکستری شعرهایم در نگاهت کیش شدم
در نفسهایت گم شدم
من که در هر ثانیه با تو ثبت شدم
کنون در بادم
مثل شعله ای در باد بی یادم
من تو را از بر می خوانم
و در شعرم تو را یاس می نامم
در نگاهت ردپایی از عشق درک کردم
در گرمای آغوشت لذت یکی شدن را لمس کردم
در حضور دردم حضورت را حس کردم
همین لحظه بود که حرف دلم را از تو سرشار کردم
در لبخند تو امید به زندگی طلوع کرد
همانند آفتابی در تاریکی و بغض سرد
چه کودکانه دستانت را فشردم
و چه زود باورم را به تو سپردم
چه پیمان قشنگی است وقتی دل ها اصل اند نه فکر منطق بشری
من گویا در رویاها هستم
اما بگذار که عمرم اینگونه شود سپری
افسوس زمان در گذر است
لحظه ای رسیده است
از نوع حقیقت تلخ بیداری
از نوع جدایی اجباری
از نوع حسرت ها
فرصتی ازفاصله ها
زمانی به شکل خاطره ها
به دیروز خیره می شوی
تکرارش می کنی
این تکرار ترس از فرداهاست
ترس از خاطره هاست
این فاصله قدرت شکستن عهد ما را ندارد
حال بگو به آسمان و ستارگان
بگو به فال گیر تا می تواند در فال ما جدایی بکارد
بگو تا می تواند بین ما فاصله ببارد
اما این دوری طاقت شکستن عهد ما را ندارد
دیروز را از بر کن
امروز را لمسم کن
که فردایی اگر ببینم در کنار توست
که فرداها همه در یاد و نگاه توست

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

!.!.!.!.!

پرسید چقدر مرا دوست داری ؟

سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...

گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ...

عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .

به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * .

به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...

به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * .

به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .

 

 

به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران *  دوستت دارم * . 

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم  .

به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * .

به عشق دیدنت بی قرارم  . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .

به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی  * دوستت دارم * . . .

من که عاشق چشم هایت هستم . عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم

به عشق آن چشم های زیبایت * دوستت دارم * .

لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .

آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...

به شیرینی لحظه های عاشقی * دوستت دارم * .

من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط  تو را می خواهم . تو تنها آرزویم هستی ...

به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .

به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی

به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم . ای عشق من ...

 

 

ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها  * دوستت دارم *  . 

پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟

این بار او سکوت کرد .

و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ...

اشک هایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ...

و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست 

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

محرم 90

آخ که چه سفری بود

این مسافرت 7روزو و 6 شبه خیلی خوش گذشت

به شب علی اصغر و عباس و ظهر عاشورا نمره 20 میدم چون تو بیت النور حسابی حال کردم اما شب قاسم و علی اکبر و شب عاشورا نمرم 15 به پایینه ،شام غریبانم.... ای بد نبود.

پنجشنبه شب یعنی شب ششم شب قاسم بود که واقعا تشنه هیئت و عزاداری و بیت النور بودم...

ساعت 7:30 زدم بیرون و خوشحال از اینکه کسی پاپیچ نشد.

به محض ورود به بیت النور احساس آرامش خاصی بهم دست داد.شکرخدا که سعادت داشتم باری دیگر تو مراسم های بی نهایت عالیش شرکت کنم.

آخ که چقدر دلتنگ بیت النور و حال و هواشو دوستای بیت النوریمو کرده بودم

زهره جون و بعداز 6 ماه، فاطمه بعداز 2 ماه، مینا بعداز2 ماه، هانیه بعد از 1ماه ، مریم بعد از چند هفته و سرانجام نفسم،جیگرم،عشقم،خانم طالقانی رو بعد از8 ماه دیدم!

از دیدن همشون شاد شدم امابا دیدن خانم طالقانی روحی تازه گرفتم.آخرین بار فروردین 90 بود که دیدمش،واقعا دلتنگش شده بودم.به محض دیدن من اومد طرفم ومن به احترامش سرپا ایستادم،پیشم نشست !!!!!!!

چقد لحظه قشنگی بود اون لحظه بوسیدنش................................

کلی صحبت بین ما ردوبدل شد البته قبل از شروع مراسم.

انگار همه چی تازه شد.......همه چی!!!!!!!!!!!!

باری دیگر زلزله ای در درونم ایجاد شد.

خانم طالقانی اون عشقه قدیمی و 6ساله، اون نفس دوران راهنمائی و دبیرستان،اون تکه کلام همیشگیم،اون انسان نمونه!

هنوزم دوسش دارم!!!!!!!!!!!!

شب آخر یعنی شام غریبان  بعداز اتمام مراسم رفتم که باهاش خداحافظی کنم،کنارش زانو زدم وسه تا بوس و خداحافظی.............

گفتم که خیلی دلم براش تنگ میشه و اونم ازم خواست که بی خبرش نذارم و باهاش تماس داشته باشم،با چهره همیشه خندونش بدرقه ام کرد.

راستی بچه برادرش تو بغلش بود گفت: زینب تو اینو دیدی؟گفتم: نه متاسفانه تا حالا ندیده بودمش!

محدثه گفت:سعادت نداشتی،آخ آخ برو ببین چه گناه بزرگی مرتکب شدی که سعادت دیدن علی رو نداشتی!

فقط خندینم..............

خانم طالقانی گفت:زینب این نفس ماست،مینا که کنار من ایستاده بود سریع برگشت گفت:شما هم نفس زینب هستید

مثل همیشه لبخندی دلنشین  چهره اش را جذاب تر ساخت.

عاشق اون لبخندهای ملیح و زیباشم

راستی شب تاسوعا انگشتم رو زمین کشیده شدو ضربه شدیدی خورد...........

این چند روز از همه نظر عالی بود...

 خیلی دلم میخواست سپیده جونم رو هم ببینم اما حیف اصلا قسمت نشد............

البته این کم سعادتیه ما بود که نتونستیم ایشون رو هم زیارت کنیم

امیدوارم خانم فاطمه زهرا(س) عزاداری هامون رو قبول کنه!

چهرشنبه شبم که برگشتیم خونه خودمون.................از ماشین که پیاده شدم از شدت سرما به لکنت افتادم. تا خوده  صبح کنار بخاری بودم اما بازم خیلی سردم بود!!!!!!!!

هوا سرده..........................................

کاش هفته پیش این مو قع بود...........

چقد زود گذشت...........

 

پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

سپیده ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ، فقط خودت!

غروب شد باز خیالت به سرم زد سپیده
شب اومد به تموم پیکرم زد سپیده
نه یه شب نه دو شب
هر شب و هر شب شب یلداس
نمیدونم خدا شبو واسه چی آفریده
سپیده از اون روز که چشام چشماتو دیده
نمیدونی دل من چی کشیده
سپیده سپیده سپیده
از اون روز که چشام چشماتو دیده
دیگه خواب شب از سرم پریده
سپیده

سپیده تو چشات آینهء نوره
تو قلبت پاکه و دلت یه دریاست
تو دنیا از همه کس بی نیازی
نیاز من به تو قدّ یه دنیاست
سپیده
سپیده از اون روز که چشام چشماتو دیده
نمیدونی دل من چی کشیده
سپیده سپیده سپیده
از اون روز که چشام چشماتو دیده
دیگه خواب شب از سرم پریده
سپیده

غروب شد باز خیالت به سرم زد سپیده
شب اومد به تموم پیکرم زد سپیده
نه یه شب نه دو شب
هر شب و هر شب شب یلداس

نمیدونم خدا شبو واسه چی آفریده
سپیده
از اون روز که چشام چشماتو دیده
نمیدونی دل من چی کشیده
سپیده سپیده سپیده
از اون روز که چشام چشماتو دیده
دیگه خواب شب از سرم پریده
سپیده
سپیده سپیده
فقط به تو امیده
نمیدونی نمیدونی دل من چی کشیده
سپیده سپیده
فقط به تو امیده
نمیدونی نمیدونی دل من چی کشیده
سپیده 

دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 6822
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 6822
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->