Lustrous moon & venus & love

God is one


یه اتفاق جالب!

دختری در پارک لوله:

پشت نیمکت نشسته بود،داشت مطالعه میکرد

چهره اش گویای این بود که در انتظاره

گاهی لبخندهای ملیح بر زیبایی اش می افزود

ناگهان مضطرب شد ،گویی چیزی او را نگران کرده باشد وسیله ی ارتباطی خود را از جیبش بیرون آورد،تماسی گرفت واز دوست خود خواست که سریعتر خود را به او برساند.

وجوده مردی مشکوک در پارک او را پریشان کرده بود.دوست او سریعتر از آنچه که فکر می کرد از راه رسید.سرانجام 3 دوست در کنار هم به مدت چند دقیقه گپ زدن.

بعد از مدتی هر سه به قصد رفتن از جای خود بلند شدن.اما اون دختر بلند نشد،اون دختر خوابید رو زمین.

اونجا بود که شیدا و عاطفه نتونستن جلوی قهقه ی خودشون رو بگیرند

آره اون دخترکه به صورت مرحله ای از روی نیمکت به سمت زمین پرت شد  کسی نبود جز زینب.

شیدا کپ کرده بود اما عاطفه در کنار قهقه اش حس انسان دوستیشم گل کرده بود اومد به کمک زینب

حالا زینب بیچاره همیشه عاطفه رو سر بلند شدن از روی اون نیمکت پاتوق همیشگیشون نصیحت می کرد اما اون روز خودش خوابید رو زمین

 

پنج شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

یه روز خاطره انگیز

امروز یعنی پنجشنبه 91.2.14 خیلی خوش گذشت

بعد از ساختمان گسسته بروبچ (عاطفه ، شیدا ، نرگس ، الهام ) همگی اومدن خونمون،هیشکی نبود،خودمون و خودمون (خونه مجردی)

حدودا یک ساعتی زدیم و رقصیدیم . هر چی انرژی اضافی بود خالی کردیم.....

شیدا: زینب یورتمه نرو

عاطفه : بچه ها چند تا فرش برداریم بیاریم طبقه پایین خونه زینب اینا بمونیم همین جا

شیدا: بچه ها امروز یکی از بهترین روزهای دانشگاهی من بود

 

پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

وقتی که .........

وقتي که تو ۱ ساله بودي، اون (مادرت) بِهت غذا ميداد و تو رو تر و خشک مي کرد ...تو هم با گريه کردن در تمام شب از اون تشکر مي کردي!
وقتي که تو ۲ ساله بودي، اون، بهت ياد داد تا چه جوري راه بري.تو هم اين طوري ازش تشکر مي کردي، که وقتي صدات مي زد، فرار مي کردي!
وقتي که ۳ ساله بودي، اون، با عشق، تمام غذايت را آماده مي کرد.تو هم با ريختن ظرف غذات ،کف اتاق،ازش تشکر مي کردي !
وقتي ۴ ساله بودي، اون برات مداد رنگي خريد.تو هم، با رنگ کردن ميز اتاق نهار خوري، ازش تشکر مي کردي!
وقتي که ۵ ساله بودي، اون، لباس شيک به تنت کرد تا به مهد کودک بري.تو هم، با انداختن (به عمد) خودت تو گِل، ازش تشکر کردي !
وقتي که ۶ ساله بودي، اون، تو رو تا مدرسه ات همراهي مي کرد.تو هم، با فرياد زدنِ : من نمي خوام برم!، ازش تشکر مي کردي ...!
وقتي که ۷ ساله بودي، اون، برات یک توپ فوتبال خريد.تو هم، با شکستن پنجره همسايه کناري، ازش تشکر کردي!!!
وقتي که ۸ ساله بودي، اون، برات بستني خريد.تو هم، با چکوندن (بستني) به تمام لباست، ازش تشکر کردي!
وقتي که ۹ ساله بودي، اون، هزينه کلاس پيانوي تو رو پرداخت.تو هم، بدون زحمت دادن به خودت براي ياد گيري پيانو، ازش تشکر کردي!
وقتي که ۱۰ ساله بودي، اون، تمام روز رو رانندگي کرد تا تو رو از تمرين فوتبال به کلاس ژيمناستيک و از اونجا به جشن تولد دوستانت، ببره..

تو هم با بيرون پريدن از ماشين، بدون اينکه حتی پشت سرت رو هم نگاه کني ازش تشکر کردي !

وقتي که ۱۱ ساله بودي، اون تو و دوستت رو براي ديدن فيلم به سينما برد.تو هم، ازش تشکر کردي: ازش خواستي که در يه رديف ديگه بشينه !
وقتي که ۱۲ ساله بودي، اون دلسوزانه تو رو از تماشاي بعضي برنامه هاي تلوزِيِونی بر حذر داشت.تو هم، ازش تشکر کردي: صبر کردي تا از خونه بيرون بره و بعد ...
وقتي که ۱۳ ساله بودي، اون بهت پيشنهاد داد که موهاتو اصلاح کني.تو هم، ازش تشکر کردي، با گفتن اين جمله: تو اصلاً سليقه اي نداري!
وقتي که ۱۴ ساله بودي، اون، هزينه اردو يک ماهه تابستاني تو رو پرداخت کرد.تو هم،ازش تشکر کردي: با فراموش کردن نوشتن يک نامه ساده !!!
وقتي که ۱۵ ساله بودي، اون از سرِ کار برمي گشت و مي خواست که تو رو در آغوش بگيره و ابراز محبت کنه ...تو هم، ازش تشکر کردي: با قفل کردن درب اتاقت!
وقتي که ۱۶ ساله بودي، اون بهت رانندگي ياد داد ...تو هم ،هر وقت که مي تونستي ماشين رو بر مي داشتي و مي رفتي ؛ اینجوری ازش تشکر کردي!

 

وقتي که ۱۷ ساله بودي،و وقتيکه اون منتظر يه تماس مهم بود :
تمام شب رو با تلفن صحبت کردي و، اينطوري ازش تشکر کردي
وقتي که ۱۸ ساله بودي، اون ، در جشن فارغ التحصيلي دبيرستانت، از خوشحالي گريه مي کرد..
تو هم، ازش تشکر کردي،اينطوري که تا تموم شدن جشن، پيش مادرت نيومدي!
وقتي که ۱۹ ساله بودي، اون، شهريه دانشگاهت رو پرداخت، همچنين، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد.
تو هم، ازش تشکر کردي،:با گفتن خداحافظِ خشک و خالي، بيرون خوابگاه، به خاطر اينکه نمي خواستي جلوی دوستات خودتو دست و پا چلفتي و بچه ننه نشون بدي!!!
وقتي که ۲۰ ساله بودي، اون، ازت پرسيد که، آيا شخص خاصي به عنوان همسر مد نظرت هست؟
تو هم، ازش تشکر کردي با گفتنِ: به تو ربطي نداره !
وقتي که ۲۱ ساله بودي، اون، بهت پيشنهاد خط مشي براي آينده ات داد.
تو هم، با گفتن اين جمله ازش تشکر کردي: من نمي خوام مثل تو باشم!!!
وقتي که ۲۲ ساله بودي، اون تو رو، در جشن فارغ التحصيلي دانشگاهت در آغوش گرفت.
تو هم،ازش تشکر کردي،ازش پرسيدي که: مي توني هزينه سفر به اروپا را برام تهيه کني؟!
وقتي که ۲۳ ساله بودي، اون، براي اولين آپارتمانت، بهت اثاثيه داد.
تو هم، ازش تشکر کردي،با گفتن اين جمله، پيش دوستات،:اون اثاثيه ها زشت و قدیمی هستن!
وقتي که ۲۴ ساله بودي، اون دارايي هاي تو رو ديد و در مورد اينکه، در آينده مي خواي با اون ها چي کار کني، ازت سئوال کرد..
تو هم با دريدگي و صدايي (که ناشي از خشم بود) فرياد زدي:مــادررر،لطفا تو کارام دخالت نکن !
وقتي که ۲۵ ساله بودي، اون، کمکت کرد تا هزينه هاي عروسي رو پرداخت کني، و در حالي که گريه مي کرد بهت گفت که: دلم خيلي برات تنگ مي شه...
تو هم ازش تشکر کردي، اينطوري که، يه جاي دور رو براي زندگيت انتخاب کردي!!!
وقتي که ۳۰ ساله بودي، اون، از طريق شخص ديگه اي فهميد که تو بچه دار شدي و به تو زنگ زد.
تو هم با گفتن اين جمله ،ازش تشکر کردي، همه چيز ديگه تغيير کرده !!!
وقتي که ۴۰ ساله بودي، اون، بهت زنگ زد تا روز تولد يکي از اقوام رو يادآوري کنه.
تو هم با گفتن"من الان خيلي گرفتارم" ازش تشکرکردي!
وقتي که ۵۰ ساله بودي، اون، مريض شد و به مراقبت و کمک تو احتياج داشت.
تو هم با سخنراني کردن در مورد اينکه والدين، سربار فرزندانشون مي شن، ازش تشکر کردي!!!
و سپس، يک روز، اون، به آرامي از دنيا ميره و تمام کارهايي که در حق مادرت انجام ندادي، مثل تندر بر قلبت فرود مياد ...

اگه مادرت،هنوز زنده هست، فراموش نکن که بيشتر از هميشه بهش محبت کني : با كوچكي يك بوسه تا بزرگي گفتن : مادر دوستت دارم

جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

دیشب خواب تو رو دیدم

 

دیشب خواب خوشی دیدم ، انقدر خوش بود که آرزو کردم هرگز بیدار نشم.
خواب تو رو دیدم .
تنها تو بودی و من بودم.

حتی خدا هم خوابیده بود.

آروم  صدام کردی و در پیشم  نشستی،
فقط صدای تو بود که به گوشم می رسید .
صدات همه جارو پر کرده بود.
شب بود و خواب بود و من بودم و تو بودی و خدا و دیگه هیچی نبود .

گفتی تو گوشم چیزی بگو دلتنگ صدات شدم.

نجواکنان گفتم:

بوسه نزن بر لباممممم نمی خوام بیدار بشم...بذار این رویا بیشتر ادامه داشته باشد

جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

بعد از 26 روز

چه حس بدی

انگار تمام اعضای بدنت سست میشن ، لب و لوچت خمیدس تا جایی که همه بهت میگن چته؟!آخه آدم چی بگه؟!

ناخود آگاه کارو زندگیتو ول می کنی و  فقط به خودش فکر کنی، فقط یه گوشه کز می کنی و به یه چیزی زل میزنی، انقدر نگاه می کنی که چشات از حدقه میزنه  بیرون، دلت می خواد هیشکی حرف نزنه که حواست پرت نشه که به چی داری فکر میکنی...

گرفتار یه بغض میشی که اگه شانس داشته باشی فقط می تونی اونو بشکونی ، آینده و گذشتت یادت میره فقط دنبال خاطره هایی هستی که باهاش داشتی.

فقط و فقط یه چیز آرومت میکنه"اینکه اون لحظه پیشت باشه"

اون لحظه نشد اما فرداش (شش اردیبهشت  نود ویک) روز شهادت حضرت فاطمه (س) ساعت 18:24 دیدمش

شعله زرد آورده بود

حال دادا، اصلا حال به حال شدم...دیش دیش.....

 راستی باید زنگ بزنم شهرداری.......خاک تو سرشون نمیفهمن که ،فقط سپیده گفت بگو بیان درختای سرکوچتون رو حرص کنن

خدایی حالم خوب شد

سپیده جدا فقط سپیده ای

دیدی میگم عاشقتم

پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

بازم مگس.......

مگسی را کشتم..........

نه به این جرم که حیوان پلیدیست....بد است...

 و نه چون نسبت سود به ضررش یک به صد است....

طفل معصوم به دور سر من می چرخید....

به خیالش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم......

ای دو صد نور به قبرش بارد،مگس خوبی بود....

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد، مگسی را کشتم.......

سپیده این روزا همش مگس می کشم این شعروصف حال خودمه...

سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

سپیده عاشقتم که.......

وقتی میگم عاشقتم کلی علت دارم .

عاشقتم که مسج ها تو دوباره  و دوباره می خونم!

عاشقتم که پی ام هاتو سیو می کنم !

عاشقتم که وقتی بهت فکر می کنم قلبم تند تند می زنه!

عاشقتم که وقتی دلم برات تنگ میشه صداتو گوش می دم و بی دلیل لبخند می زنم.

عاشقتم که حاضرم هر کاری برات بکنم.

عاشقتم که هرچی چیز عاشقونه میشنوم،میبینم یاده تو می افتم.

عاشقتم که هر وقت می بینمت هر چی میخواستم بگم یادم میره.

عاشقتم که هر لحظه جلوی چشامی ولی تا میام بغلت کنم میبینم رویا بوده.

عاشقتم که هرشب خوابتو می بینم.

عاشقتم که اول صبح تا از خواب بیدار میشم کلمه "سپیده"  از جلوی تک تک سلول های بدنم میگذره.

عاشقتم که صبح تا شب تو خیال خودم کلی باهات حرف میزنم.

عاشقتم که وقتی با توأم دلم می خواد زمان نگذره.

عاشقتم که وقتی بهت زنگ می زنم  نمی تونم خداحافظی کنم و برخلاف میل باطنیم خسته ت میکنم،این عشقه میفهمی؟؟؟؟؟؟؟دست خودم نیست،این احساسات برمیگرده به درونم.

سپیده عاشقتم که میگم می میرممممممممم برات!

دلم می خواد بغلت کنم و ببوسمت،یکی ؟دو تا؟سه تا؟نه نه..........بی نهایت....وای........نمی دونی که چه احساس آرامش عجیبی بهم دست می ده.........وای....نمیدونی که چقد لذت می برم......

دلم میخواد بغلت کنم و سرمو بذارم رو شونه هات؟یک ساعت؟دوساعت؟نه نه......تا زمانی که بمیرم......اون موقع راحت می میرم...............

دلم می خواد جلوت زانو بزنم،دستتاتو بگیرم تو دستم،سرمو بذارم روی دستات.........ببوسمشون.........سپیده می میرم به خاطره اینکار!

سپیده من خیلی مغرورم...... من خودخواهم.........

ولی......جلوی تو غرور اصلا معنی نداره،جلوی تو احساس حقارت میکنم......احساس میکنم تو پادشاهی و من برده........دلم میخواد بهم دستور بدی.......امر و نهی کنی......هرکاری بگی انجام میدم....سپیده انقد تو عمق وجودت غرق شدم که تورو بیشتر از خودم می خوام.........

سپیده من یکساله اینطوری شدم،یکساله باهات می خندم،برات گریه میکنم.

همیشه نگرانتم....اینکه نکنه برات اتفاقی بیفته........نکنه من برای همیشه بی تو بمونم.....می دونی چقد گریه کردم...... شبایی شده که ساعت ها بیدار موندمو گریه کردم.......میدونی وقتی می فهمم ناراحتی من از تو بیشتر ناراحتم.......دلم می خواد هر کاری کنم تا بخندی........باورت میشه اگه خبر بدی ازت بشنوم تموم زندگیمو ول می کنم و به هر طریق ممکن  از خدا می خوام مشکلت حل شه....

سپیده تو اینارو نمی دونی...............فقط خودم میدونم و خدا.............

دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

فقط سپیده.........نه هیچ کس دیگه!

 

یادت میاد چه جوری شد؟

راستی چه جوری شد؟

سپیده با توأما.............

سپیده جون، جزء کسایی شدی  که بهشون فکر می کنم!

آره؟؟؟؟؟؟؟

نه!

دیگه این جمله کاربردی نداره، این جمله واسه اوایل اسفند 89 بود ، الان تو تنها کسی هستی که بهش فکر می کنم ، الان تمام فکرم تویی ، یعنی این مجموعه تک عضویه..........فقط سپیده ،نه هیچکس دیگه!

سپیده تو ماهی؟؟؟

نه سپیده ، تو یه آدم معمولی هستی ،مثل بقیه با یه سری تفاوت های ظاهری و باطنی ، فقط همین ، اما من تورو اینجوری نمی بینم ،من سپیدمو ماه می بینم ، میدونی چرا ؟ ؟  ؟

آخه سپیده  چشمای من عاشق توأن ، آخه اونا تورو می پرستن ، آخه  برات کلی  اشک ریختن، آخه اونا فقط تورو می بینن ، اونا فقط تورو قبول دارن ، واسشون عزیزی ، وقتی تورو می بینن خوشحالن ،وقتی حس میکنن خوشحالی خداروشکر میکنن، وقتی بهشون نگاه می کنی به جای دیگه خیره میشن اما اونا همیشه تورو می بینن، اونا چه باز چه بسته برات دعا میکنن، دعای خیر، اینکه همیشه  باشی!

سپیده بلند فریاد میکشم:"می میرم برات"

سپیده این فریاد و برای تو می کشما ، فقط برای  تو،نه هیچکس دیگه

سپیده تو بهترینی....

سپیده تو بهترین دوستمی.....

سپیده تو بهترین معشوقه هستی......

سپیده تو خواهره  گل خودمی.......

کاش هیشکی نبود فقط شونه های گرم تو بودن

کاش هیچ دوستی نبود فقط تو بودی

کاش فقط پیش تو بودم

کاش  قدرتشو داشتم برات هر کاری بکنم

بازم لغت حسرت انگیزه " کاش" وکلی  کاشکی های دوباره..........

بهشون غبطه می خورم، به اینکه چه عظمتی دارن ، چقد خدا دوسشون داره، چقد سعادت دارن!

حالا کیا؟

همونایی که با سپیده در ارتباط هستن

همونایی که سپیده باهاشون در ارتباطه

سپیده ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه جوؤؤؤؤؤؤن

اونایی که زود زود میبیننش

اونایی که ............

منم دلم میخواد خب........آخه مگه من چه گناهی کردم؟!

منم سپیده میخوام.....منم عاشق چشاشم....منم دوسش دارم....منم تحمل دوریشو ندارم......منم دلتنگش میشم....منم دیوؤنشم.....منم دلم میخواد زود زود ببینمش.....منم صبح تا شب به یادشم....!

وای خدا چرا انقد من عاشقم؟!

دارم می سوزم........ازتب عشق.........ازتب عشق سپیده.........تب عشق فقط سپیده!

فقط سپیده : زینب چند بار بهت گفتم از این عشق بازیا خوشم نمیاد.....

زینب :سپیده  به قرآن عاشقتممممممممممممممممممم................................

 

دو شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 63
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 6816
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 63
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 6816
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->