ز: سلام خانم طالقانی جووونم..
....خوب هستید؟....خوش اومدید..
...من الان دیدم!....94.2.8.......
خانم :سلام ممنون شما؟
ز: زینب.......
.......
خانوم: سلام خوبی؟......94.2.10......9:13......
ز: خیلی ممنون.....دلمون براتون تنگ شده آخه.....9:28......
خانوم: دخترم حالا چیکار میکنی درست تموم شد؟....11:45.......
ز: إن شاء الله این ترم، ترم آخره....
خانوم: خداروشکر،خب یعنی حالا سرت شلوغه....
ز: دیگه نفس های آخره.....
خانوم: واقعا....
ز: از شما چه خبر؟ الان کجا تدریس می کنید؟ساخت بیت النور تموم میشد روی ماهتون رو میدیدیم.....
.
خانوم :خب من خیلی گرفتار بودم....پدرم به رحمت خدا رفت و مارو تنها گذاشت برای همین خیلی حال مساعدی ندارم...الان همون شایستگانم و از بیت النور خبر ندارم....
ز: وااااای...
..کی؟؟؟؟؟....
...خدارحمتشون کنه،خیلی ناراحت شدم....
...قربونتون برم من ناراحت نباشید....
خانوم: قبل از عید،مگه میشه؟!....الهی سایه پدر و مادرت همیشه بالای سرت باشه....
خانوم: الان دلم برای بوسیدن دستهای زحمت کش پدرم تنگ شده......
ز: خدا بهتون صبر بده.....
.....ممنوونم.....آخی...
...
خانوم : برای شادی روح پدرم دعا کن....
ز: یادمه میگفتید پدر من میگه من جام بهشته...
..روحشون شاد....
خانوم : خوب شاگردی بودی ،همه چی یادته......
ز: عاشق!!
خانوم : دخترم مامان چطوره؟
ز:اتفاقا احساس کردم که نکنه اتفاق بدی افتاده باشه چون بهم گفته بودید حال پدرتون خوب نیست ولی روم ند بپرسم......
خیلی ناراحت شدم،بازم خدا رحمتشون کنه.....مامان هم هست،سلام داره خدمت شما.....
خانوم :الان تهران هستید دیگه؟
ز: بعله 2 سال میشه برگشتیم.....
خانوم :سلام منو خدمت مادر گلتون برسونید.....
ز: چشم بزرگواریتونو میرسونم.....
خانوم :راستی شمارت عوض شده؟
ز: نه از اول همین بود!
خانوم :از خودت بگو چیکار میکنی؟........
خانوم: پس گوشی من قاطی کرده شمارت پاک شده بود....
ز: کاره خاصی نمیکنم فقط این ترم کارآموزی هم دارم اگه خدا بخواد میخوام برم و اگه بازم خدا بخواد ........
ز: آهان ،یه کوچولو ناراحت شدم گفتید شما؟!......پیش خودم گفتم خانم طالقانی مارو فراموش کرده.....
خانوم: خب دیگه وقتی منو بی خبر میذاری همینه دیگه...
.
خانوم :ایشالا موفق باشی و اون کاری که دوس داری قسمتت بشه....
ز: منکه همیشه مزاحم شما هستم...
......
ز: ممنوووونم،ایشالا!
ز: خیلی خوشحال شدم باهاتون صحبت کردم....
خانوم :نخیر....سرو گوشت که میجنبه ما رو فراموش کردی....دیگه من که می دونم.....شیطون......
ز: نه.....
....من جنبش ندارم،هنوزم همونم...
..فراموشتونم نکردم......آدم مگه عشق اولش یادش میره؟؟؟! نع...
ز: تک تک حرفاتون یادمه.......
خانوم :من هم همینطور!.....
خانوم: اوه......

..
خانوم: مثلا چی؟
ز: گاهی اوقات واسه مامان تعریف میکنمو میگم یادش بخیر خانم طالقانی اینجوری میگفتن...
ز: مثلا میمونم آرایش کنه خوشگل میشه....
خانوم :خب من با تو صحبت کردم آروم تر شدم.....
خانوم :از خوبی هام میگی دیگه من که می دونم......
ز:شما که بدی ندارید که، کلا خوبید.
.
ز: مثلا اون تکه کلامتون که می گفتید "درستــــــه؟؟؟؟؟"......
خانوم :امیدوارم خاطرات خوبی برات داشته باشم......
ز: من خاطره بدی از شما ندارم
خانوم :خب پس خوب درستو یاد گرفتی......

ز: خنده....
ز: عکس
ز: به به...
.
خانوم : وای این خانوم خوشگله کیه؟؟؟هان؟؟؟؟
ز: نفسه..
....حالا هی بگید فراموشتون کردم.....ولی دستتون تند شده ها....
..
ز: قبلا میگفتید من تا بیام حروف رو پیدا کنم ک کجاست ، و کجاست کلی طول میکشه...دی.....من مثل شما نیستم که تند تند اس ام اس مینویسید...
...
ای جانمممم....
خانوم : خوبه واقعا!......به من انرژی دادی....از اینکه باهات صحبت کردم حالم بهتر شد.....
ز: خواهش میکنم من کاری نکردم....
خانوم : خب دیگه شاگرد شما هستیم......
ز: اختیار دارید
....شما الان تو پیام دادن استاد شدید..
خانوم :کجاشو دیدی؟؟؟؟..
.
خانوم :خواهش میکنم....نمیخوای بخوابی؟؟.....12:39........
ز: وای شرمنده، من یکم بدخوابم زودتر از 3خوابم نمیبره!! ذوق زده شدم زمان از دستم رفت، شما بخوابید!....
خانوم :نه به خاطره خودت میگم....
ز: نه من دیر میخوابم....
خانوم :چرا بچه باید سر ساعت 9 بخوابه!!!
ز:...
....مگه من بچه أم؟؟؟....
خانوم :نه بابا دیگه خانوم شدی....پس باید یه فکری برات بکنیم نه؟
ز: آستین بالا بزنید؟؟....
خانوم :دیگه وقتشه...
فکر کنم خودت زودتر آستین بالا زده باشی دیگه....
ز: نه زوده...
خانوم :چی زوده؟؟؟من که غریبه نیستم بگووو...
ز:
...ای جانم لبتون خندون باشه کلی خندیدم...
...ما از اوناش نیستیم.....
خانوم :ممنون دخترم.....شب بخیر خانم خوشگله......
ز: شب شما هم بخیر خانم طالقانی جان....12:50.......