Lustrous moon & venus & love

God is one


شکر خدا سوء تفاهم رفع شد!

ای بابا..........عاشق جماعت همینه دیگه....!

هنوزم میگم فقط عشقه خودم.....

هنوزم میگم فقط نفس خودم.....

هنوزم میگم فقط"فقط  سپیده  ی" خودم......

ما که تحمل نداشتنش رو نداریم.........

پس تصمیم گرفتیم به اعصاب خودمون مسلط باشیم.......البته بعداز اینکه کاملا روشن شدیم.

سپیده جووووونم میخوامت قده آسمونا..............عشقه خودمی

فقط

سپیده ی گل خودم

سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

یهو چی شد؟؟؟

نمی دونم چه جوری شروع کنم.

نمی خوام شروع کنم.

می خوام تموم کنم.

دیگه هیچی نمی فهمم.

دیگه هیچی واسم معنی نداره.

دیگه به هیچی فکر نمی کنم.

دیگه داغون شدم.

دیگه نمی دونم چی کار کنم.

حالم از خودم به هم می خوره.

از هیچکس خوشم نمیاد.

از همه متنفرم.

از "دوستت دارم" بیزارم.

کلمه عشق عذابم میده.

دیگه خسته شدم.

دوستش داشتم................................،خیلی

به خداوندی خدا دوستش داشتم

می دونستم این روزگار هیچ وقت نمیذاره خوشحال باشم.

می دونستم این ترسی که همیشه تو دلمه یه روز جفت پا میاد توصورتم.

انقد حسه بدیه..........انقد بده این بغض......انقد بده این اشکایی که گونه هاتو خیس میکنه.........اینایی که پارسال این موقع به خاطره چیزه دیگه میریختن..........انقد بدم میاد از قلب.........اونجایی که برای هر کسو ناکسی  جا باز میکنه ........انقد جای بدیه این دل.......اونجایی که زود خودشو میبازه......انقد بد هستن این حسایی که میانو میرن.........

دیگه خسته ام از خیالات...........................................................

چقدر آروم شده بودم.......احساس میکردم دنیا رو دارم...........به خدا وقتی از خواب بیدار میشدم خوشحال بودم...........وقتی می خوابیدم خوشحال بودم ............از انجام هر کاری لذت میبردم ........چون با خیال تو همه این کارا رو انجام میدادم.............. همیشه میگفتم : " تو که هستی ، زندگی هست.........قدرت هر خستگی هست..........میشه دست قسمتو بست"

همیشه میگفتم یکی هست توقلبم..........که هر شب واسه اون می نویسمو اون خوابه..........نمی خوام بدونه...... واسه اونه که قلب من اینهمه بی تابه............یه کاغذ ..........یه خودکار........یه وبلاگ.........و دوباره زینب تنها.......تنها با خودشو خداش......بدون هیچ دوستی......بدون هیچ  دلخوشی..........

 دیگه واسه کی بنویسم......خدااااااااااااااااااااااا ؟؟؟

دیگه واسه کی بمیرم؟؟؟

واسه کی گریه کنم.؟؟؟؟

برای کی دعا کنم؟؟؟؟؟

واسه کی خدا..........واسه این نامردا...........واسه اینا که نمیفهمن دوستشون داریم......واسه اینایی که نمیفهمن این قطره هایی که از چشمای آدم سرازیرشون میکنن اسمشون اشکه ...دیگه دوستش ندارم

آخه من همیشه بهش میگفتم مراقب خودت باش......چرا معنی حرفمو نفهمید؟؟؟؟

چرا گذاشتی شیطون لعنت شدت عشقه منو اذیت کنه خدااااااااااااااااااااااااااااااا

خدا من که هر روز میگفتم خودت حفظش کن........

من که هر روز میخوندم" بسم الله الرحمن الرحیم  الله لا اله الا هو الحی القیوم لاتخذه  سنۀ و لا نوم له ما فی السموات و ما فی الارض من ذالذی  یشفع عنده الا باذنه یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون بشی من علمه الا بما شاء وسع کرسیۀ السموات و الارض و لا یوده حفظهما و هو العلی العظیم.لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم.الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون."

خدا اینو میخوندم که نذاری اشتباه کنه...........پس چرا گذاشتی بیراهه بره.........

خدایا همیشه مراقبش باش چون اون یکی از دوستامه......یکی از بهتریناشون بود

بهت گفته بودم که قلبم ترک میخوره.........یادته ،یادته دوستم؟یادته  آجی ؟؟؟؟

باور کن دست خودم نیست اما دو ساعت بیشتره که دارم گریه میکنم............

آخه پیش خودم یه فکرایی میکردم......هیچوقت فکر نمیکردم اینطور شه،همیشه میگفتم عین خودمه.......اما نمی دونستم مزاحمتم........نمیدونستم باید اول،آخر بذارمو برم..........به کارات برس ،من رفتم

 

 

یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

یاده قدیما

 

نه می تونم دور شم از تو...
نه می تونم که بمونم....
من نه شاهزاده عشقم...
نه شهاب آسمونم....
تو نه هستی و نه نیستی....
دیگه خسته ام از خیلات.....
مونده بی جواب و مبهم....
توی زندگیم سوالات.....
کجایی مینا جون؟ کجایی دوست خوبم ؟ کجایی که ببینی دارم آقا صادقی گوش میدم.
یادش بخیر یه زمان هر روز دربارش حرف میزدی.....من و تو و مریم و هانیه............
چه روزایی داشتیم ما 4 تا، اگر هر روزم همدیگرو نمیدیدم یه روز درمیون تو پاتوق همیشگیمون(خونه ما) بودیم....
دلم تنگ شده واسه دیسکوهایی که وقتی   4 تایی کنار هم  بودیم راه مینداختیم....
دلم تنگ شده واسه نشستن تو راه پله ها ، اونم چی ساعت 12 شب.....
چقدر غذا سفارش میدادیم ،چقدر بندری می خوردم، چقدر سازه مخالف میزدم ، چقدر میخندیدیم....
من عاشق خانم طالقانی بودم....تو از رضا صادقی و آینده تون میگفتی....هانیه دوست داشت عاشق بشه....اما مریم مصغره مون میکرد.....
یادته یه روز من طبقه سوم تو راه  پله داشتم درس میخوندم تو و هانیه و مریم هم تو راه پله های طبقه دوم سروصدا میکردید؟ انقد حرص خوردم از دستتون که نمیذاشتین درس بخونم....برای خودتون غذا سفارش دادید و خوردین...منم انقد حرص دادین که رفتم خونه....
 دیگه اون روزا برنمیگردن....اصلا........
بادبادک بازی یادته؟ من و تو و هانیه و مریم ولیلا (دختر دایی مریم) رفتیم فرهنگسرا؟ یادته بابای من بادبادکمو فرستاد اون سر آسمون ، چقدرحال داد مخصوصا وقتی جایزه دادن.........یادته پشت آیفون عمه مو با من اشتباه گرفتیو کلی چرتوپرت گفتی  بعدش  فهمیدی من نبودم........ اومدی خونمون دراز کشیده بودی که بابام در رو باز کرد، یهو پریدی....بعدم رفتیم پایین خونه هانیه اینا که  تولدش بود.........وای که اونروز چقدر روزه توپی بود....
اما الان هانیه اون سر دنیا ، من این سر دنیا ، تو و مریم هم اونجا موندین بی خبر از همدیگه.....از مریم می پرسم از مینا چه خبر؟ میگه 2 ماه میشه ندیدمش....از تو می پرسم از مریم چه خبر؟ میگی خیلی وقته همدیگرو ندیدیم......خوبه که روبه رو همید ...منم که، کمه کمش 2 ماه به 2 ماه میبینمتون.....باور کردنی نیست، کی فکر میکرد یه روز اینهمه از هم دور بشیم ، انقد سرمون شلوغ شه ، ما که انقد صمیمی بودیم الان باید تصادفی همدیگرو ببینیم؟؟؟ اون روز مریم رو دیدم ، کجا ؟؟؟ تواتوبوس، از دانشگاه برمیگشت، گفت: زینب چرا نمیای طرف خونه ما؟ کادوی تولدت هنوز مونده....به مینا گفتم احتمالا این ساله دیگه قسمت زینب شه...
از دیدنش خیلی خوشحال شدم.
اونروزا انقد به هم وابسته بودیم که وقتی یکیمون می رفت سفر، دلمون براش تنگ میشد تاجایی که به هم زنگ میزدیم که زود برگرده....
اما الان تمام ارتباط خوب خوبمون به مسج ها خلاصه میشن تازه اونم چی،چه  اتفاق مهمی بیفته که بهم اس بدیم......
چقدر زیبا بودن اون خاطرات که تو زمان خودش برامون شده بود عادت ولی الان شده حسرت، اون شبی که تو بهارخواب ما چادر زدیم خوابیدیم چه صفایی داد اما حیف هانیه پیشمون نبود...صبحش سنگک داغ با نیمرو......اون شب موندین خونه ما که مراسم اعتکاف رو انجام بدیم، موندین چون اجازه مسجد رفتن صادر نشده بود.... یادته مامانت اومد خونمون به مامان من گفت : مسجد رفتن رو از سرشون دربیار، یادته مامان من شروع کرد به نصیحت دادن به تو و مریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای شما هم که چقدر گوش میدادید...انگار مامان من در گوشتون  جک میگفت......فقط میخندیدین..........
چقدر بچه های خوبی بودیم ،چه روزه هایی میگرفتیم، چه نماز های مستحبی که با هم برگزار نکردیم ،آخه عشق و حالمون اونا بودن،با خدا حال میکردیم ،من همیشه تسبیح به دست در حال ارشاد شما ، یادته لقب حجت الاسلام بهم داده بودین؟؟؟ هروقت میومدم حرف بزنم مریم میگفت:حجت الاسلام والمسلمین زینب.....شاگرد خانم طالقانی...اما الان از تموم اون کارا فقط بیت النور رفتنمون پابرجاست.
هممون بزرگ شدیم ، تغییر کردیم ، همه سرشون شلوغه ، همه کلی مشغله دارن ، همه زندگیشون به هم پیچ خورده ، هممون دوستای جدید پیدا کردیم ولی یادتون باشه که ما از بچگی با هم بودیمو باهم بزرگ شدیم...از اون کش بازی ولیله بازی و بالا بلندی گرفته تا منچ و شطرنج وسگا.
مریم خانم 14 سال کم نیست
مینا خانم 11 سال کم نیست
هانیه خانم 7 سال هم کم نیست
 بچه ها خاطره هامون یادمون نره که همیشه در کنار هم بودیم.....
 

چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 99
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 6852
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 99
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 6852
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->