Lustrous moon & venus & love

God is one


روزمره گی

 روز شنبه 96.2.9 امروز رفتم سرکار....امیر آقا رسوند دم شرکت........

وااای چه بارونی میومد....آهنگ مرسی که هستی....رفتیم دم مترو بعد گفت من تا مترو نواب میتونم برسونما...

بعد یهو به سمت نواب رفت و گفت دیگه میرم دم شرکت....

درسته 10 مین دیر رسیدم ولی تجربه ی خوبی بود...

فقط یکمی  استرس داشتم...تا یه جایی با دوستان بودم بعد به امیرجان ملحق شدم و تام منزل با هم بودیم....

روز یکشنبه  96.2.10 : امروزم امیر رسوند دم شرکت......براش لقمه گرفته بودم....

آخه دیدم دیروز گرسنه بود.....گذاشتم تو دهنش....هااااام.....دوباره از مسیر دیروزی رفت....

هوا به شدت بارونی بود...جو عاشقونه بود........

رسیدم دیدم خیلی از بچه ها، خانوم وکیلی هنوز نیومدن.......

عصر هم با دوستان برگشتیم و از مترو تا خونه  با امیر بودیم.....

روز دوشنبه 96.2.11 :امروز چون کار داشت دیگه تا دم شرکت نرفت....تا  مترو رسوند گفت دعا کن...

گفتم نمیشه دیگه.......ساعت 11 اینا بود که بعد از کلی اذیت کردنم گفت اوکی شده......

روز چهارشنبه 96.2.13: امروزم با عشقم رفتیم سمت شرکت.....از یه سمت دیگه رفت...تو راه گفت اوکی نشده ....قاطی کردم.....

یه جا نگه داشت...گفت الان میاد..... رفت صندوق عقب رو باز کرد......یه چیزی آورد......یه برگه داد که گفت اوکی شده ....

بعد یه پلاستیک پر از گل بود که پرپر کرده بود.....مشت مشت میریخت رو سرم ... هی میریخت روی سرم میگفتم چرا اینطوری میکنی؟؟..... ....میگفت دوستت دارم.......عاشقتم......میخند و گل میریخت رو سرم......

توت فرنگی و موز....که موزهارو به اصرار من برداشت......

ساعت 8:05 رسیدم دم در شرکت...یکم تو ماشین نشستم بعد رفتم بالا.....

.بعد از کار با فرناز و مهتاب و المیرا و مریم و سیما برگشتیم خونه......تا شادمان با سیما و مهتاب بودم ....

ادامه مسیر رو تنها بودم......

دو شنبه 15 ارديبهشت 1396برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

روز پنجشنبه 96.2.7

 امروز کنکور ارشد داشتم......ساعت 9-10 بیدار شدم..آخه تا 3 صبح با آبجی  حرف میزدمم.....

ساعت 12 رفتم سمت محل آزمون....یعنی دانشگاه شریف...آزمون که خیلی چرت بود ...... منم که اصلا آمادگیشو نداشتم...

فقط زبان انگلیسیشو خوندم و زدم...بعد از آزمون هم خوردم زمین........

پام درد گرفت.....بعد از آزمون امیر اومد دنبالم.....با BRT رفتیم انقلاب....

بعد سمت بلوار کشاورز...

رفتیم پارک لاله ....یه ساعت اینا اونجا بودیم......خوش گذشت....

چون برنامه بود تو پارک و ارکستر آورده بودن و فضا عالی بود.........رفتیم بازارچه من یه شال خریدم......

امیر واسه مادربزرگ یه وسیله سنتی خرید.....پیاده داشتیم میومدیم بستنی إسکوپی خوردیم.....

بوی کباب بناب پیچید به مشاممون.....گفت باید بریم بخوریم گفتم آخه الان بستنی خوردیم....

گفت شده یکی بخریم با هم بخوریم....گفتم باشه.....

.با تاکسی رفتیم خونه.....

دو شنبه 7 ارديبهشت 1396برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96

 روز پنجشنبه 96.1.24 :امروز تو مراحل تقسیم گوشت بودیم و گوشت هرکس رو به صاحبش میرسوندیم....

بابا رفته بود سرکار...

شب که اومد زنگ زد به امیر گفت بیا گوشت ببر...

اونم برای اولین بار اومد خونه ما....

شام نگه داشتیمش و یه دوغ شور درست کردم براش حالشو برد.....

روز شنبه 96.1.26 :امروز صب رفتم سرکار .....ساعت 4 صبح خوابم برده بود...یکم خوابالو بودم..

امیر ساعت 10-11 که فهمید دیر خوابیدم ناراحت شد......بعد که بهش گفتم فاصله ها رعایت بشه بازم ناراحت شد...

.بعد که بهش گفتم انقلاب نیا بازم ناراحت شد.....دیگه قاطی کرده بود....کلی التماس کرد که بیاد انقلاب......گفتم باشه بیا..

برگشتنی با فرناز و مهتاب و سیما بودیم..

.دوستان رو بستنی قیفی مهمون کردم.....با سیما تا انقلاب با هم بودیم...اون رفت چهار راه ولیعصر...

من و امیر هم پیاده رفتیم چهارراه ولیعصر ...بعد پیاده تا چهارراه امیر اکرم و سه راه جمهوری و بعد تا چهارراه جمهوری و بعد انقلاب........

آدامس و آب معدنی.....سوار تاکسی شدیم و رفتیم سمت خونه... خسته و ناراحت بودم و زود خوابیدم......

روز یکشنبه 96.1.27: امروز صبح برای اولین بار قرار بود امیر جانم برسونه دم مترو.....ساعت 6:55 رفتم جایی که قرار بود برم.....

سوار شدم و در عرض 5 دقیقه رسیدم مترو.....رفتم سرکار تا عصر مشغول بودم.....عصر هم بهم گفت رسیدی ایستگاه....... بگو....

با سیماو مهتاب شادمان پیاده شدم...مهتاب رفت.....ما خط عوض کردم....تا دروازه دولت باهم بودیم...بعد از دروازه دولت اومدم سمت ایستگاه.....

منتظر موندم تا امیرم بیاد....تا نزدیکای منزل با هم بودیم...

روز دوشنبه 96.1.28 : امروز صب یکم دیرتر از روز قبل رفتم بیرون....

تو راه بودم امیر زنگ زد و گفت خواب موندی؟...گفتم نه دارم میام گفت باشه...سوار ماشین شدمو  بعد از یه سلام و علیک گرم و صمیمانه حرکت کرد......

تو راه بودیم دستشو برد پشت برام گل آورد......چه گل خوشگلی.....بسی حـــض کردم......تشکر کردم.....

گفتم وای کی خریدی؟؟ ...گفت شب ساعت یک و نیم.....خلاصه رسیدیم به مترو  و  پیاده شدم با گل رفتم سمت شرکت.....

تو یکی از ایستگاه های مترو فائزه دید...ماجرا رو فهمید.....رفتم سمت صادقیه ..... تو اتوبوس کلی از بچه ها دیدن....

تو شرکت مهتاب غوغا به پا کرد و همش داد میزد عرووووووووس....میگفتم آروم مهتاب....

میگفت خانوووم وکیلی ؟؟؟؟گل زینب رو دیدیدن؟؟؟گذاشتم داخل کانتر تو یه لیوان آب....کلی عکس گرفتیم با گل...

با راحله و سمیه برگشتیم....از ایستگاه مترو نزدیک محل کار امیر تا منزل با امیر بودم......شب تو خونه گفتم گل رو دوستم داده....

خوابیدم ساعت 10:30 بیدار شدم و دیگه تا 4 صب بیدار بودم....هرچی منتظر شدم آبجی  بیاد نیومد...

آخه خودش گفت محدثه بخوابه آنلاین میشه ولی نشد.....

روز پنجشنبه 96.1.31 : امروز مامان منو بیدار نکرده بود که خواب بمونم و نرم سرکار ....ولی یهو بیدار شدم و رفتم ....

واسم شیفت گذاشته بود....سوار ماشین شدم....امیر بازم برام گل خریده بود....ادکلن مکسی و دو بسته پاستیل....منم تیشرتشو دادم......

رفتم شرکت....ظهر با تاکسی برگشتم......البته راحله و سمیه هم با من بودن.....رسیدم کارامو کردم رفتم خرید.....سه تا مانتو خریدم.......دو تا شال.....

ساعت 8 هم رفتیم خونه پسردایی اینا......شام دعوت کرده بود... پسردایی های دیگه هم اومدن + آقا مجید......شام قیمه و مرغ و سوپ و لازانیا بود.....ساعت 1 اومدیم خونه.....خوش گذشت.....

روز شنبه 96.2.2 : امروز صب ساعت 6:10 ببیدار شدم و حاضر شدم و رفتم جایی که امیر میاد وایمیسه و سوار شدیم و رفتیم......

برام توت فرنگی خریده بود.....منو گذاشت دم ایستگاه مترو و بعد خداحافظی کردیم و رفتم شرکت....تو راه با مهتاب بودیم....

رسیدیم شرکت یکم کار کردیم بعد توت فرنگی هارو خوردیم......بچه ها گفتن امیر خریده ؟ گفتم آره....

ناهار کوکو سبزی با پلو داشتم...عصر خودم تنهایی با تاکسی اومدم خونه...

امیر گفت بیام مترو گفتم نه....

دو شنبه 3 ارديبهشت 1396برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 95
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 127
بازدید ماه : 125
بازدید کل : 6880
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 95
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 127
بازدید ماه : 125
بازدید کل : 6880
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->