روز پنجشنبه 96.1.24 :امروز تو مراحل تقسیم گوشت بودیم و گوشت هرکس رو به صاحبش میرسوندیم....
بابا رفته بود سرکار...
شب که اومد زنگ زد به امیر گفت بیا گوشت ببر...
اونم برای اولین بار اومد خونه ما..
..
شام نگه داشتیمش و یه دوغ شور درست کردم براش حالشو برد.....
روز شنبه 96.1.26 :امروز صب رفتم سرکار .....ساعت 4 صبح خوابم برده بود...یکم خوابالو بودم..
امیر ساعت 10-11 که فهمید دیر خوابیدم ناراحت شد......بعد که بهش گفتم فاصله ها رعایت بشه بازم ناراحت شد...
.بعد که بهش گفتم انقلاب نیا بازم ناراحت شد.....دیگه قاطی کرده بود....کلی التماس کرد که بیاد انقلاب......گفتم باشه بیا..
برگشتنی با فرناز و مهتاب و سیما بودیم..
.دوستان رو بستنی قیفی مهمون کردم.....با سیما تا انقلاب با هم بودیم...اون رفت چهار راه ولیعصر...
من و امیر هم پیاده رفتیم چهارراه ولیعصر ...بعد پیاده تا چهارراه امیر اکرم و سه راه جمهوری و بعد تا چهارراه جمهوری و بعد انقلاب........
آدامس و آب معدنی.....سوار تاکسی شدیم و رفتیم سمت خونه... خسته و ناراحت بودم و زود خوابیدم......
روز یکشنبه 96.1.27: امروز صبح برای اولین بار قرار بود امیر جانم برسونه دم مترو.....ساعت 6:55 رفتم جایی که قرار بود برم.....
سوار شدم و در عرض 5 دقیقه رسیدم مترو.....رفتم سرکار تا عصر مشغول بودم.....عصر هم بهم گفت رسیدی ایستگاه....... بگو....
با سیماو مهتاب شادمان پیاده شدم...مهتاب رفت.....ما خط عوض کردم....تا دروازه دولت باهم بودیم...بعد از دروازه دولت اومدم سمت ایستگاه.....
منتظر موندم تا امیرم بیاد....تا نزدیکای منزل با هم بودیم...
روز دوشنبه 96.1.28 : امروز صب یکم دیرتر از روز قبل رفتم بیرون....
تو راه بودم امیر زنگ زد و گفت خواب موندی؟...گفتم نه دارم میام گفت باشه...سوار ماشین شدمو بعد از یه سلام و علیک گرم و صمیمانه حرکت کرد......
تو راه بودیم دستشو برد پشت برام گل آورد......چه گل خوشگلی..
...بسی حـــض کردم......تشکر کردم.....
گفتم وای کی خریدی؟؟ ...گفت شب ساعت یک و نیم.....خلاصه رسیدیم به مترو و پیاده شدم با گل رفتم سمت شرکت.....
تو یکی از ایستگاه های مترو فائزه دید...ماجرا رو فهمید.....رفتم سمت صادقیه ..... تو اتوبوس کلی از بچه ها دیدن....
تو شرکت مهتاب غوغا به پا کرد و همش داد میزد عرووووووووس...
.میگفتم آروم مهتاب....
میگفت خانوووم وکیلی ؟؟؟؟گل زینب رو دیدیدن؟؟؟گذاشتم داخل کانتر تو یه لیوان آب....کلی عکس گرفتیم با گل...
با راحله و سمیه برگشتیم....از ایستگاه مترو نزدیک محل کار امیر تا منزل با امیر بودم......شب تو خونه گفتم گل رو دوستم داده....
خوابیدم ساعت 10:30 بیدار شدم و دیگه تا 4 صب بیدار بودم....هرچی منتظر شدم آبجی بیاد نیومد...
آخه خودش گفت محدثه بخوابه آنلاین میشه ولی نشد..
...
روز پنجشنبه 96.1.31 : امروز مامان منو بیدار نکرده بود که خواب بمونم و نرم سرکار ....ولی یهو بیدار شدم و رفتم ....
واسم شیفت گذاشته بود....سوار ماشین شدم....امیر بازم برام گل خریده بود....ادکلن مکسی و دو بسته پاستیل....منم تیشرتشو دادم......
رفتم شرکت....ظهر با تاکسی برگشتم......البته راحله و سمیه هم با من بودن.....رسیدم کارامو کردم رفتم خرید.....سه تا مانتو خریدم.......دو تا شال.....
ساعت 8 هم رفتیم خونه پسردایی اینا......شام دعوت کرده بود... پسردایی های دیگه هم اومدن + آقا مجید......شام قیمه و مرغ و سوپ و لازانیا بود.....ساعت 1 اومدیم خونه.....خوش گذشت..
...
روز شنبه 96.2.2 : امروز صب ساعت 6:10 ببیدار شدم و حاضر شدم و رفتم جایی که امیر میاد وایمیسه و سوار شدیم و رفتیم......
برام توت فرنگی خریده بود.....منو گذاشت دم ایستگاه مترو و بعد خداحافظی کردیم و رفتم شرکت....تو راه با مهتاب بودیم....
رسیدیم شرکت یکم کار کردیم بعد توت فرنگی هارو خوردیم......بچه ها گفتن امیر خریده ؟ گفتم آره....
ناهار کوکو سبزی با پلو داشتم...عصر خودم تنهایی با تاکسی اومدم خونه...
امیر گفت بیام مترو گفتم نه....