زینب: الان تو یه جمعی هستم که همش داریم میخندیم....همه میگن زینب تروخدا نخند... ....یاده اون روزی افتادم که همه اومده بودین خونه ما ....من هی میخندیدم.....همه ترکیده بودیم از خنده....شیدا واسه همه خط چشم میکشید.....بعد الهام و سمانه و سمیرا اومدن....وای چقد خندیدیم اون روز....من اشک چشام روونه شده بود..... ..یادش بخیر..  .92.5.8...22:22....
شیدا : عزیزم.. ....آره واقعا یادش بخیر......خوش باشی گلم....
زینب : این جمع که به جمع شما نمیرسه اما تشکر عزیزم....تو هم همینطور.....
نرگس : وای یادش بخیر چقد به خندیدن تو خندیدیم...
عاطفه : آره یادمه همون روز که نرگس واسمون کتلت آورده بود....بعدش با هم اومدیم تهران.....همه سرمون درد میکرد...من و شیدا خوب شد تو گفتی خدا سرم درد میکنه یکیو بفرست........یادش بخیر...... )))))
عاطفه : وای زی زی بخور بخوره ها..... )))))......92.5.9.......04:05
زینب :واااااای عشقم..... .....یادته پارسال هی میگفتم ؟؟؟؟ ....کلی خندیدم....... 
عاطفه :آره همش میخواستم بهت بگم یادم میرفت الان بیکار نشسته بودم یه دفعه یادم افتاد......
زینب : اتفاقا منم چن بار یادم افتاد گفتم بهت بگم شاید یادت نباشه.... ....اما مثله اینکه خاطره ها هیچوقت فراموش نمیشن.....
عاطفه :عمرا یادم بره....هرچقد سرم شلوغ بشه اون روزا رو فراموش نمیکنم.....بهترین لحظه ها و روزای زندگیم بودن خاتون...
زینب : آره خدایی این دو سال فوق العاده بود...  .....حیف زود گذشت.... 
عاطفه : آب آب بخور بخور..... ))))))
زینب : ای دیووونه...  ))))......دارم تصور میکنمت.......
عاطفه : برو سحریتو بخور نوش جونت......
زینب : )))))....من میخوابم عاطی جونم.....شبت به خیرو خوشی.... ...4:29
عاطفه : شب تو هم بخیر و خوشی خاتون جونم.. ......4:33...
نظرات شما عزیزان:
|